نوشته شده توسط : محمدآذری

کوه خواجه زابل
کوه خواجه تنها عارضه طبیعی دشت سیستان با ارتفاع تقریبی 609 متر از سطح دریا (حدود 100 متر از سطح زمین) است که در هنگام پرآبی جزیره کوچکی را درمیان هامون هیرمند شکل می دهد. این کوه و دریاچه در باورهای سه مذهب زرتشت، مسیحیت و مسلمانان مقدس است. این منطقه تاکنون توسط تعداد زیادی از پژوهشگران مورد بررسی و کاوش قرار گرفته و همه بر اشکانی و ساسانی بودن بناها با کاربری توامان زیستی، دفاعی و عبادی متفق القولند.

از لحاظ اعتقادی و بر اساس اسطوره های زرتشتی دریاچه هامون مقدس بوده و ظهور منجی (سوشیانت) از این دریاچه اتفاق می افتد.
بنابر باورهای آیین مزدیسنا و اسطوره های پهلوی که بر اساس تعالیم زرتشت سپیتمان تدوین گردیده است، در پایان هزاره دوازدهم، براى سومین بار از خاندان بهروز پارسا، دوشیزه‏اى به آب دریاچه هامون (برخی این دریاچه را دریاچه تخت سلیمان در استان آذربایجان غربی و در شهر تکاب گفته اند) داخل شده و آخرین رهاننده یا «سوشیانت‏» موسوم به استوت ارته از وى زاییده مى‏شود. به همین لحاظ کوه خواجه نیز تقدس و رازالودگی خاصی دارد؛ سوشیانت به شکل های مختلف تقریبا در تمام متون زرتشی و اوستایی از جمله در گاتها، یسنا، سروده های زرتشت و یشتها مورد اشاره قرار گرفته و تقریبا شکی نیست که اشو زرتشت در کتاب اوستا به آن اشاره داشته است.
مهمترین و بزرگترین بخش آثار باستانی کوه خواجه، در شیب جنوب شرقی کوه قرار گرفته که دارای سه دیواره دفاعی، دروازه اصلی، راهروهای جانبی، حیاط مرکزی، آتشکده و... بوده و بنام قلعه کافرون شناخته می شود. دومین مجموعه در بلندترین نقطه و مشرف بر قلعه کافرون ساخته شده کک کهزاد است که در باورهای اساطوره ای فرمانروای دیوسان منطقه بوده و توسط رستم دستان به قتل می رسد. این مکان می تواند کاندیدایی برای محل شاه نشین ارگ باشد.
شواهدی از راه پله های سنگی منظمی که ارتباط قلعه کافرون را با کک کهزاد برقرار میکرده هم اکنون دیده می شود. بنای دیگر به گویش محلی، کوچک چل کنجه (کوشک چهل دخترون) است و مابقی آثار پراکنده سطح کوه را آثار قبور اسلامی و بنای مقبره ای مقدس خواجه مهدی تشکیل داده است. در باورهای اهالی نسب خواجه را به شهیدی از خاندان آل علی (ع) می رسانند که توسط کفار به شهادت رسیده است.
این اثر در حد فاصل زاهدان به زابل و در فاصله حدود 30 کیلومتری زابل در یک مسیر انحرافی قرار دارد. در این مسیر تنها چند روستای کوچک وجود دارد و به همین دلیل اتومبیل های زیادی از این مسیر تردد نمی کنند. فراموش نکنید که در بازدید این کوه، تنها به قلعه اکتفا نکنید و حتما از مقبره جالب توجه خواجه و قبور متعدد بالای کوه دیدن نمایید. در قسمت سر قبر، سوراخی وجود دارد که اهالی نظر جالبی در مورد آن دارند. اعتقاد اهالی بر این است که در صورتی که با نیت خاصی دست را در این سوراخ فرو ببرید، مطابق با نیت شما چیزی به همراه دست شما خارج می شود. البته چیزی که خارج می شود معمولا پَر یا چیزی شبیه به آن بیشتر نیست.
سطح روی کوه به صورت فضایی مسطح و بزرگ بیش از چند ده هکتار است که قسمت اعظم آن به وسیله قبور سنگی جالبی پوشیده شده است. این قبور به حدی حیرت انگیر هستند که شاید ساعت ها شما را مشغول نماید. قبوری که تقریبا روی سطح زمین قرار دارند و بر روی آنها سنگ هایی به صورت مسطح و البته گاهی منحنی شکل روی آنها را پوشانیده اند.
شاید بهتر باشد با یک راهنما از این منقطه دیدن نمایید. وسعت آثار بر روی این کوه به قدری زیاد است که حتی با وجود یک راهنما چند ساعت وقت برای دیدن همه آنها نیاز است. از جمله نقاط جالب توجه این کوه قدمگاه حضرت علی (ع) و دره ی سوخته ای است که به اعتقاد مردم محلی بر اثر پرتاب ذوالفقار امام به سوی کفار در کنار کوه خواجه به وجود آمده است. گرچه سندیت این مطالب مانند مزار شریف در افغانستان در حاله ای از ابهام است؛ و بیشتر به داستان های اسطوره ای می ماند. نکته آخر اینکه، قسمت اصلی آثار رو به جنوب و شرق است، به همین دلیل صبح بهترین وقت برای عکاسی از ارگ می باشد.


 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستانیهادرگلستان ومازندران , دانشجویان سیستانی , شعرسیستان , موسیقی سیستان , شهرسوخته , زابل , زابلی , گلستان نو , تکر , آذری , یعقوب لیث سیستانی , طایفه های سیستان , بزرگان سیستان , سیستانیهادرخراسان , وبلاگهای سیستانی , مطبوعات گلستان ,
:: بازدید از این مطلب : 349
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : دو شنبه 12 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدآذری

سیستانیها،بزرگان سیستان،سیستان ونقش آن درتمدن وفرهنگ ایران عزیز

عبرت سیستانی

میرزا محمد علی رحیمی، متخلص به عبرت سیستانی، از شعرای سیستانی است.


پدر وی آقا شیخ غلامرضا واعظ و مادرش صابره، در سال ۱۲۸۳ هجری قمری در سیستان بدنیا آمد. مادر عبرت نیز شاعر بوده است طوری که به علت لیاقت علمی او، ناصرالدین شاه سالانه مبلغی به عنوان صله برایش می فرستاد. عبرت سیستانی، زیاداهل سفر و جهانگردی بود و به ایران، عربستان، هندوستان وافغانستان سفر کرده بود.


وی دارای دیوان عبرت یا «عبرنامه» است. کتاب قصاید عبرت نیز در سال ۱۳۴۴ به سفارش فرزندش در کراچی به چاپ رسیده است. وفات عبرت سیستانی را به سال ۱۳۳۹ ثبت نموده اند.
شعر [ویرایش]

اشعار زیر برداشتی از کتاب غزلیات عبرت سیستانی است.ای گدای خوشه چین، دانی که خرمن، آن کیست وی حریف مست دانی، باده از پیمان کیست
آمدی با گوی سر در عرصه میدان عشق لیک واقف نیستی، سر در خم چوگان کیست
کانیات از خوان انفاسش تمتع برده اند باز می پرسد ز «عبرت» کاین نعم از خوان کیست

فرخی سیستانی
ابوالحسن علی بن جولوغ سیستانی معروف به فرخی سیستانی از غلامان امیرخلف بانو آخرین امیر صفاری بود. علی بن جولوغ، از سر ناچاری شعری در قالب قصیده سرود و آن را « با کاروان حله» نام نهاد؛ و شعر را به عمید اسعد چغانی وزیر امیر صفاری تقدیم کرد. معروف است که روز بعد علی بن جولوغ قصیده‌ای به نام «داغگاه» ساخت و آن را برای امیر صفاری خواند. امیر صفاری، چهل کره اسب را به علی بن جولوغ هدیه ک
رد و او را از نزدیکان دربارش قرار داد.

علی بن جولوغ نیز با تخلص فرخی در دربار صفاریان، چغانیان و غزنویان شعر می‌گفت. محمود غزنوی او را به ملک الشعرایی دربار منصوب کرد. پس از مرگ محمود در سال ۴۲۱ هجری قمری، فرخی به دربار سلطان مسعود غزنوی روی آورد و تا پایان عمر به ستایش این امیر غزنوی مشغول بود.

روایت شده‌است که فرخی علاوه بر شاعری آوازی خوش داشت و در نواختن بربط مهارت داشت. دیوان شعر فرخی شامل بیش از چند هزار بیت است که در قالب‌های قصیده، غزل، قطعه، رباعی، ترکیب‌بند، و ترجیع‌بند سروده شده‌است.

از آن جا که بیشتر قصاید فرخی در دربار غزنویان سروده شده است؛ ستایشگری و وصف در آن بسیار زیاد است؛ هر چند در میان شعرهای فرخی اشعاری نیز هستند که نکات آموزنده اخلاقی را در بر دارند. فرخی در سال ۴۲۹ هجری قمری در سنین جوانی در غزنه درگذشت.

از شاعر هم عصرش لبیبی در رثای اوست که:گر فرخی بمرد چرا عنصری نمرد؟ پیری بماند دیر و جوانی برفت زود
فرزانه‌ای برفت و ز رفتنش هر زیان دیوانه‌ای بماند و ز ماندنش هیچ سود
فریدالدین سجزیفریدالدین سجزی، فریدالدین سیستانی ادیب و فاضل زمان خویش بوده است. امین احمد رازی، لطافت طبع و شیوای سخن و شعر فریدالدین را بسیار ستوده است و از او به عنوان فرید عصر و وحید دهر یاد می‌کند.

عوفی نیز عظمت وی را چنین بیان می‌کند. فریدالدین سجزی شاعری است که بربساط فضیلت، شاه بود و بر آسمان هنر، ماه. رباعیات زیر از این شاعر است.راه دل من، آن بت دلخواه زند وز دوست عجب نبود، اگر راه زند
چاهی است که چاه زنخش می‌گوید زلفش همه دل بر سر آن چاه زن

عادل سیستانی (علیرضا سنچولی)، شاعر و نویسنده در استان سیستان و بلوچستان است.
زندگینامه

وی در دوم مردادماه سال ۱۳۵۲ در زابل به دنیا آمد. دوران ابتدایی و راهنمایی را در همان شهر سپری کرد و برای ادامه تحصیل به زاهدان رفت. پس از گذراندن دوره دبیرستان و دانشگاه، به استخدام آموزش و پرورش درآمد.

عادل در سن 17سالگی، شعر و نویسندگی را از آغاز و در سال ۱۳۷۰ در مسابقات کشوری شعر، به عنوان شاعر برگزیده ایران انتخاب گردید. سپس با مطالعه و تحقیق فراوان در سال ۱۳۷۳ اولین مجموعه شعرش با عنوان "بهار سبز" منتشر شد. در سال ۱۳۷۹ مجموعه شعر" با شقایق ..." و در سال ۱۳۸۴ مجموعه شعر "هم نشین عرشیان"را به چاپ رساند. وی دارای مقالات مختلف فرهنگی، اجتماعی و ادبی است.

کتاب با شقایق
کتاب بهار سبز
کتاب همنشین عرشیان
مقاله سفر نامه سیستان نوروز 84
مقاله بازار شعر امروزو...
شعر [ویرایش]

شعر من سیستانم از آثار این شاعر جوان در مجموعه شعر «با شقایق» است:من بی مثال وشاخصم دیوار چینم من استوار و راسخم در امر دینم
من را هزاران بار طوفان دربه در کرد چشمان مرا سیل چندین بار تر کرد
روزی درون دستهایم رستمی بود در وادی من هم گلی و عالمی بود
هامون برایم غرشی از نو بنا کرد گلهای باغم را درون یخ فنا کرد
فریاد کردم داد کردم بی اثر بود از هرکه استمداد کردم بی اثر بود
من پایتخت کشور ایران نبودم؟ سیمای بخت کشور ایران نبودم؟
چوب مرا تیر و کمانش کرد یعقوب من را شر فدار زمانش کرد یعقوب
من زادگاه رستم دستان نبودم؟ من سرزمین خیل عیاران نبودم؟
روزی برای کشورم زادم تمدن اقصی نقاط کشورم دادم تمدن
آثار من مثل تنی در زیر خاک است روح تمدن در درونم پاک پاک است
کی می‌رسد دستی که خاکم را بکاود این دشتهای پاک پاکم را بکارد
تا لاله‌ها از زیر خاکم سر برآرند تخم حقیقت در دل عالم بکارند
من نرگس و من لاله و من ژاله دارم من پیچک و من ارغوان، آلاله دارم
محمد پسر وصیف سجزی


محمد پسر وصیف نامه‌نگار (دبیر رسایل) یعقوب لیث صفاری بود. گروهی سرایش نخستین شعر فارسی را از او می‌دانند

بر اساس کتاب تاریخ سیستان، نخستین کسی بود که به زبان فارسی شعر عروضی گفت. پس از آن‌که یعقوب لیث صفار، در سال ۲۵۱ هجری قمری، خوارج را تار و مار کرد؛ محمد بن وصیف او را به زبان فارسی ستایش کرد.

در کتاب تاریخ سیستان آمده: در سال ۲۵۳هجری پس از فتح پوشنگ و کابل و هرات بدست یعقوب لیث صفاری، شاعران در مدح وی اشعاری به عربی می‌سرایند پس از خواندن یکی از قصیده‌های عربی، یعقوب می‌گوید: "چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت؟" و محمد بن وصیف سیستانی شعر فارسی گفتن گرفت
ملک شاه حسین سجستانیملکشاه حسین بن غیاث الدین محمدبن شاه محمود سیستانی، از شاهزادگان سیستان و بازمانده از سلسله عمرو لیث صفاری است .وی متولد ۹۷۸ ه.ق در سیستان می‌باشد. ملک شاه حسین قرائت قرآن را نزد مولانا عبدالمومن صلحی و آحکام را نزد شیخ کلب علی جزایری فرا گرفت .همچنین علوم دیگر را نزد اساتیدی چون شیخ محمد مومن، سید امیر ضیاالدین محمد وسیدطباطبایی زواره‌ای تعلیم دید. ملک شاه حسین علاوه بر زبان فارسی به زبان‌های عربی و پهلوی هم مسلط بود.وی طبع شعر نیز داشت.از آه به سینه، شعله اندوخته ایم ز آن شعله متاع، عافیت یافته ایم
نه بیم زدوزخ، نه تمنای بهشت از هرچه جز اوست، دیده بر دوخته ایم
مولانا عاشق سیستانی


مولانا عاشقی سیستانی، مردی شاعر عاشق پیشه و در سبک شاعری و غزل سرایی از خسرو ملک، پیروی و در دربار امیرخسرو دهلوی مشغول بوده است. برای طلب علم و دانش به شام می‌رود و مدتی در قدس و در محضر محقق، درویش موسی از مشاهیر صوفیه، علوم صوفیه را فرا می‌گیرد. و بعد از مدتی به وطنش سیستان باز می‌گردد.

مولانا ولی که شاعری نامدار است در وصف بیت زیر که سروده مولانا عاشقی است. می‌گوید: تمام دیوان خود را با این بیت عاشقی معاوضه می کنم.

سرچشم یار گردم، که هجوم غمزه او نفسی نمی گذارد، که دل آرمیده باشد
زشگفتن رقیب، به سحر در اضطرابم که چه ذوق دارد، آیا چه به خواب دیده باشد
میرزا شجاع سیستانی


میرزا شجاع سیستانی، از شعرای معروف و محبوب سیستان است که در قرن یازدهم می زیسته است. در معنی پردازی و نکته سنجی تبحر داشته است.

میرزا شجاع برای تحصیل علم به اصفهان سفرکرده و سرانجام به سیستان بر می گشته و تا پایان عمر در سیستان باقی می ماند.شعر زیر از اوست.زمعصیت به کلام خدا بریم پناه که شاهراه نجاتست مد بسم الله
یوسف سجزی سیستانی


یوسف سجزی سیستانی برادر ابراهیم سجزی سیستانی است. یوسف نیز از دانشمندان معروف سیستان در اوایل اسلام است. یوسف سجزی چهار خط به نام خط جلیلی، ثلفثین، دیباح و سجلات به خط معقلی اضافه نمود. به نوشته ابن ندیم، خط جلیلی پدر تمام خطوط اسلامی است، که هرکس توانایی نوشتن این خط را ندارد.
کلمات مرتبط،سیستان،سیستانیها،سیستانیهای گلستان ،سیستانیهادرمازندران،نیمروز،شهرسوخته،زابل،سیستانیهادرکرمان،سیستانیهای خراسان،عکس،ایران باستان،شعرسیستان،بزرگان سیستان،طایفه های سیستان،تکر،گلستان نو،مطبوعات گلستان
 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستان , سیستانیها , سیستانیهای گلستان , سیستانیهادرمازندران , نیمروز , شهرسوخته , زابل , سیستانیهادرکرمان , سیستانیهای خراسان , عکس , ایران باستان , شعرسیستان , بزرگان سیستان , طایفه های سیستان , تکر , گلستان نو , مطبوعات گلستان ,
:: بازدید از این مطلب : 609
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : یک شنبه 11 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدآذری

سیستانیها،بزرگان سیستان،سیستان ونقش آن درتمدن وفرهنگ ایران عزیز

عبرت سیستانی

میرزا محمد علی رحیمی، متخلص به عبرت سیستانی، از شعرای سیستانی است.


پدر وی آقا شیخ غلامرضا واعظ و مادرش صابره، در سال ۱۲۸۳ هجری قمری در سیستان بدنیا آمد. مادر عبرت نیز شاعر بوده است طوری که به علت لیاقت علمی او، ناصرالدین شاه سالانه مبلغی به عنوان صله برایش می فرستاد. عبرت سیستانی، زیاداهل سفر و جهانگردی بود و به ایران، عربستان، هندوستان وافغانستان سفر کرده بود.


وی دارای دیوان عبرت یا «عبرنامه» است. کتاب قصاید عبرت نیز در سال ۱۳۴۴ به سفارش فرزندش در کراچی به چاپ رسیده است. وفات عبرت سیستانی را به سال ۱۳۳۹ ثبت نموده اند.
شعر [ویرایش]

اشعار زیر برداشتی از کتاب غزلیات عبرت سیستانی است.ای گدای خوشه چین، دانی که خرمن، آن کیست وی حریف مست دانی، باده از پیمان کیست
آمدی با گوی سر در عرصه میدان عشق لیک واقف نیستی، سر در خم چوگان کیست
کانیات از خوان انفاسش تمتع برده اند باز می پرسد ز «عبرت» کاین نعم از خوان کیست

فرخی سیستانی
ابوالحسن علی بن جولوغ سیستانی معروف به فرخی سیستانی از غلامان امیرخلف بانو آخرین امیر صفاری بود. علی بن جولوغ، از سر ناچاری شعری در قالب قصیده سرود و آن را « با کاروان حله» نام نهاد؛ و شعر را به عمید اسعد چغانی وزیر امیر صفاری تقدیم کرد. معروف است که روز بعد علی بن جولوغ قصیده‌ای به نام «داغگاه» ساخت و آن را برای امیر صفاری خواند. امیر صفاری، چهل کره اسب را به علی بن جولوغ هدیه ک
رد و او را از نزدیکان دربارش قرار داد.

علی بن جولوغ نیز با تخلص فرخی در دربار صفاریان، چغانیان و غزنویان شعر می‌گفت. محمود غزنوی او را به ملک الشعرایی دربار منصوب کرد. پس از مرگ محمود در سال ۴۲۱ هجری قمری، فرخی به دربار سلطان مسعود غزنوی روی آورد و تا پایان عمر به ستایش این امیر غزنوی مشغول بود.

روایت شده‌است که فرخی علاوه بر شاعری آوازی خوش داشت و در نواختن بربط مهارت داشت. دیوان شعر فرخی شامل بیش از چند هزار بیت است که در قالب‌های قصیده، غزل، قطعه، رباعی، ترکیب‌بند، و ترجیع‌بند سروده شده‌است.

از آن جا که بیشتر قصاید فرخی در دربار غزنویان سروده شده است؛ ستایشگری و وصف در آن بسیار زیاد است؛ هر چند در میان شعرهای فرخی اشعاری نیز هستند که نکات آموزنده اخلاقی را در بر دارند. فرخی در سال ۴۲۹ هجری قمری در سنین جوانی در غزنه درگذشت.

از شاعر هم عصرش لبیبی در رثای اوست که:گر فرخی بمرد چرا عنصری نمرد؟ پیری بماند دیر و جوانی برفت زود
فرزانه‌ای برفت و ز رفتنش هر زیان دیوانه‌ای بماند و ز ماندنش هیچ سود
فریدالدین سجزیفریدالدین سجزی، فریدالدین سیستانی ادیب و فاضل زمان خویش بوده است. امین احمد رازی، لطافت طبع و شیوای سخن و شعر فریدالدین را بسیار ستوده است و از او به عنوان فرید عصر و وحید دهر یاد می‌کند.

عوفی نیز عظمت وی را چنین بیان می‌کند. فریدالدین سجزی شاعری است که بربساط فضیلت، شاه بود و بر آسمان هنر، ماه. رباعیات زیر از این شاعر است.راه دل من، آن بت دلخواه زند وز دوست عجب نبود، اگر راه زند
چاهی است که چاه زنخش می‌گوید زلفش همه دل بر سر آن چاه زن

عادل سیستانی (علیرضا سنچولی)، شاعر و نویسنده در استان سیستان و بلوچستان است.
زندگینامه

وی در دوم مردادماه سال ۱۳۵۲ در زابل به دنیا آمد. دوران ابتدایی و راهنمایی را در همان شهر سپری کرد و برای ادامه تحصیل به زاهدان رفت. پس از گذراندن دوره دبیرستان و دانشگاه، به استخدام آموزش و پرورش درآمد.

عادل در سن 17سالگی، شعر و نویسندگی را از آغاز و در سال ۱۳۷۰ در مسابقات کشوری شعر، به عنوان شاعر برگزیده ایران انتخاب گردید. سپس با مطالعه و تحقیق فراوان در سال ۱۳۷۳ اولین مجموعه شعرش با عنوان "بهار سبز" منتشر شد. در سال ۱۳۷۹ مجموعه شعر" با شقایق ..." و در سال ۱۳۸۴ مجموعه شعر "هم نشین عرشیان"را به چاپ رساند. وی دارای مقالات مختلف فرهنگی، اجتماعی و ادبی است.

کتاب با شقایق
کتاب بهار سبز
کتاب همنشین عرشیان
مقاله سفر نامه سیستان نوروز 84
مقاله بازار شعر امروزو...
شعر [ویرایش]

شعر من سیستانم از آثار این شاعر جوان در مجموعه شعر «با شقایق» است:من بی مثال وشاخصم دیوار چینم من استوار و راسخم در امر دینم
من را هزاران بار طوفان دربه در کرد چشمان مرا سیل چندین بار تر کرد
روزی درون دستهایم رستمی بود در وادی من هم گلی و عالمی بود
هامون برایم غرشی از نو بنا کرد گلهای باغم را درون یخ فنا کرد
فریاد کردم داد کردم بی اثر بود از هرکه استمداد کردم بی اثر بود
من پایتخت کشور ایران نبودم؟ سیمای بخت کشور ایران نبودم؟
چوب مرا تیر و کمانش کرد یعقوب من را شر فدار زمانش کرد یعقوب
من زادگاه رستم دستان نبودم؟ من سرزمین خیل عیاران نبودم؟
روزی برای کشورم زادم تمدن اقصی نقاط کشورم دادم تمدن
آثار من مثل تنی در زیر خاک است روح تمدن در درونم پاک پاک است
کی می‌رسد دستی که خاکم را بکاود این دشتهای پاک پاکم را بکارد
تا لاله‌ها از زیر خاکم سر برآرند تخم حقیقت در دل عالم بکارند
من نرگس و من لاله و من ژاله دارم من پیچک و من ارغوان، آلاله دارم
محمد پسر وصیف سجزی


محمد پسر وصیف نامه‌نگار (دبیر رسایل) یعقوب لیث صفاری بود. گروهی سرایش نخستین شعر فارسی را از او می‌دانند

بر اساس کتاب تاریخ سیستان، نخستین کسی بود که به زبان فارسی شعر عروضی گفت. پس از آن‌که یعقوب لیث صفار، در سال ۲۵۱ هجری قمری، خوارج را تار و مار کرد؛ محمد بن وصیف او را به زبان فارسی ستایش کرد.

در کتاب تاریخ سیستان آمده: در سال ۲۵۳هجری پس از فتح پوشنگ و کابل و هرات بدست یعقوب لیث صفاری، شاعران در مدح وی اشعاری به عربی می‌سرایند پس از خواندن یکی از قصیده‌های عربی، یعقوب می‌گوید: "چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت؟" و محمد بن وصیف سیستانی شعر فارسی گفتن گرفت
ملک شاه حسین سجستانیملکشاه حسین بن غیاث الدین محمدبن شاه محمود سیستانی، از شاهزادگان سیستان و بازمانده از سلسله عمرو لیث صفاری است .وی متولد ۹۷۸ ه.ق در سیستان می‌باشد. ملک شاه حسین قرائت قرآن را نزد مولانا عبدالمومن صلحی و آحکام را نزد شیخ کلب علی جزایری فرا گرفت .همچنین علوم دیگر را نزد اساتیدی چون شیخ محمد مومن، سید امیر ضیاالدین محمد وسیدطباطبایی زواره‌ای تعلیم دید. ملک شاه حسین علاوه بر زبان فارسی به زبان‌های عربی و پهلوی هم مسلط بود.وی طبع شعر نیز داشت.از آه به سینه، شعله اندوخته ایم ز آن شعله متاع، عافیت یافته ایم
نه بیم زدوزخ، نه تمنای بهشت از هرچه جز اوست، دیده بر دوخته ایم
مولانا عاشق سیستانی


مولانا عاشقی سیستانی، مردی شاعر عاشق پیشه و در سبک شاعری و غزل سرایی از خسرو ملک، پیروی و در دربار امیرخسرو دهلوی مشغول بوده است. برای طلب علم و دانش به شام می‌رود و مدتی در قدس و در محضر محقق، درویش موسی از مشاهیر صوفیه، علوم صوفیه را فرا می‌گیرد. و بعد از مدتی به وطنش سیستان باز می‌گردد.

مولانا ولی که شاعری نامدار است در وصف بیت زیر که سروده مولانا عاشقی است. می‌گوید: تمام دیوان خود را با این بیت عاشقی معاوضه می کنم.

سرچشم یار گردم، که هجوم غمزه او نفسی نمی گذارد، که دل آرمیده باشد
زشگفتن رقیب، به سحر در اضطرابم که چه ذوق دارد، آیا چه به خواب دیده باشد
میرزا شجاع سیستانی


میرزا شجاع سیستانی، از شعرای معروف و محبوب سیستان است که در قرن یازدهم می زیسته است. در معنی پردازی و نکته سنجی تبحر داشته است.

میرزا شجاع برای تحصیل علم به اصفهان سفرکرده و سرانجام به سیستان بر می گشته و تا پایان عمر در سیستان باقی می ماند.شعر زیر از اوست.زمعصیت به کلام خدا بریم پناه که شاهراه نجاتست مد بسم الله
یوسف سجزی سیستانی


یوسف سجزی سیستانی برادر ابراهیم سجزی سیستانی است. یوسف نیز از دانشمندان معروف سیستان در اوایل اسلام است. یوسف سجزی چهار خط به نام خط جلیلی، ثلفثین، دیباح و سجلات به خط معقلی اضافه نمود. به نوشته ابن ندیم، خط جلیلی پدر تمام خطوط اسلامی است، که هرکس توانایی نوشتن این خط را ندارد.
کلمات مرتبط،سیستان،سیستانیها،سیستانیهای گلستان ،سیستانیهادرمازندران،نیمروز،شهرسوخته،زابل،سیستانیهادرکرمان،سیستانیهای خراسان،عکس،ایران باستان،شعرسیستان،بزرگان سیستان،طایفه های سیستان،تکر،گلستان نو،مطبوعات گلستان
 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستان , سیستانیها , سیستانیهای گلستان , سیستانیهادرمازندران , نیمروز , شهرسوخته , زابل , سیستانیهادرکرمان , سیستانیهای خراسان , عکس , ایران باستان , شعرسیستان , بزرگان سیستان , طایفه های سیستان , تکر , گلستان نو , مطبوعات گلستان ,
:: بازدید از این مطلب : 609
<-PostRate->
|
امتیاز مطلب : <-PostRateResult->
|
تعداد امتیازدهندگان : <-PostRateCount->
|
مجموع امتیاز : <-PostRateTotal->
تاریخ انتشار : یک شنبه 11 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدآذری

سیستانیها،یعقوب لیث سیستانی ونقش اودرحفظ زبان فارسی

یعقوب (پسر ِ) لیث یکی از پادشاهان ایران از دودمان صفاری بود. یعقوب بن لیث مردی بود از قریه قرنین در سیستان. لیث پدر یعقوب در سیستان شغل رویگری داشت. او سه پسر داشت بنام‌های یعقوب و عمر و علی. هر سه پسران لیث حکومت کردند اما دوره حکومت آنان چندان نپایید. یعقوب نیز در اوایل مانند پدر رویگری می‌کرد و هرآنچه بدست می‌آورد به دوستانش ضیافت می‌کرد. چون به سن رشد رسید عده‌ای از عیّاران او را به سرداری خود برگزیدند.
در سال ۲۳۷ که طاهر بن عبدالله در خراسان حکومت می‌کرد مردی از اهل بُست به‌نام صالح بن نصر کنانی بر سیستان چیره شد و یعقوب به خدمت وی در آمد. طاهر که مردی با تدبیر بود صالح بن نصر را از سیستان براند و پس از وی درهم بن نصر (یا نضر) خروج کرد و سیستان را تصرف نمود و سپاهیان طاهر را از سیستان براند. درهم که نتوانست از عهده‌ای سپاهیان برآید یعقوب را سردار سپاه خویش تعین کرد. سپاهیان چون ضعف فرماندهی درهم را دیدند از فرماندهی یعقوب اسقبال نمودند
.

پس از چندی والی خراسان با تدبیر درهم را اسیر کرد و به بغداد فرستاد، او مدتی در بغداد زندانی بود بعد آزاد گردید و به خدمت خلیفه در آمد. درین زمان است که کار یعقوب نیز بالا می‌گیرد او به دفع خوارج می‌رود. یعقوب چون مردی با تدبیر و عیار بود تمام یارانش از وی چنان فرمانبرداری می‌کردند که برون از تصور بود. یعقوب بعد ار ضبط سیستان رو به خراسان نهاد ولی چیزی نصیبش نشد. باز بار دیگر در سال ۲۵۳ رو به خراسان نهاد. این بار شهرهای هرات و پوشنگ را بگرفت و از آنجا رو به کرمان نهاد و گماشته حاکم شیراز در کرمان را بگرفت. پس از آن رو به شیراز نهاد با حاکم فارس جنگیده و آن را نیز بدست آورد. یعقوب بعد از واقعه چند نفر از طرفداران خود را با پیشکش‌های گرانبها نزد خلیفه بغداد فرستاد و خود را مطیع خلیفه اعلان کرد.
یعقوب در سال ۲۵۷ باز به فارس لشکر کشید و خلیفه المعتمد به وی پیغام داد که ما ملک فارس را به تو نداده‌ایم که تو به آنجا لشکر کشی کنی. المؤفق برادر خلیفه که صاحب اختیار مملکت بود پیامی نزد یعقوب فرستاد مبنی بر اینکه ولایت بلخ و تخارستان و سیستان مربوط به یعقوب است. یعقوب نیز بلخ را تصرف نموده متوجه کابل شد والی کابل را اسیر و شهر را تصرف نمود. پس از آن به هرات رفت و از آنجا به نیشاپور و محمد بن طاهر حاکم خراسان را با اتباعش اسیر و به سیستان فرستاد و از آنجا روانه طبرستان شد تا در آنجا با حسن بن زید علوی بجنگد. حسن درین جنگ شکست خورد فرار نمود و به سرزمین دیلمان رفت. یعقوب از ساری به آمل رفت و خراج یکساله را جمع کرد و روانه دیلمان شد، در راه در اثر بارش باران عده زیادی از سپاهیانش کشته شده و خود مدت چهل روز سرگردان می‌گشت. یعقوب پیامی نزد خلیفه فرستاد مبنی بر اینکه طبرستان را فتح کرده حسن را منزوی ساخته‌است به امید اینکه مورد نظر خلیفه واقع گردد. اما خلیفه حکمی را توسط حاجیان به خراسان فرستاد که چون وی از حکم ما تمرد کرد و به حکومت سیستان بسنده نکرد او را در همه جا لعن کنند.
پدر زبان پارسی بعد از اسلام در ایران
یعقوب لیث صفار نخستین کسی بود که زبان پارسی را ۲۰۰ سال پس از ورود اسلام به ایران، به عنوان زبان رسمی ایران اعلام کرد و پس از آن دیگر کسی حق نداشت در دربار او به زبانی غیر از پارسی سخن بگوید. دکتر محسن ابوالقاسمی در کتاب «تاریخ زبان فارسی» آورده‌است:«.... در سال ۲۵۴ هجری، یعقوب لیث صفار، دولت مستقل ایران را در شهر زرنج سیستان تاسیس کرد و زبان فارسی دری را زبان رسمی کرد که این رسمیت تا کنون ادامه دارد.» در منابع کهن نیز از این رویداد نام برده شده‌است. نویسنده «تاریخ سیستان» چنین روایت کرده‌است: یعقوب فرا رسید و بعضی از خوارج که مانده بودند ایشان را بکشت و مال‌های ایشان برگرفت. پس شعرا او را شعر گفتندی به تازی: قد اکرم الله اهل المصر و البلد بملک یعقوب ذی الافضال و العدد. چون این شعر برخواندند او عالم نبود، در نیافت، محمدبن و صیف حاضر بود و دبیر رسایل او بود و بدان روزگار نامه پارسی نبود، پس یعقوب گفت: «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟» محمد وصیف پس شعر پارسی گفتن گرفت و اول شعر پارسی اندر عجم او گفت.» فارسی، یا فارسی دری یعنی رسمی، دنباله پارسی میانه زردشتی است. تا عهد یعقوب لیث، زبان رسمی ایران یا حکومت‌های ایران، زبان عربی بود. یعقوب در سال ۲۵۴ هجری قمری زبان پارسی را رسمی کرد و زبان رسمی ایرانی است. پس از یعقوب هم سامانیان و آل بویه این زبان را گسترش دادند و از نابودی آن جلوگیری کردند، دولت سامانی به رواج زبان فارسی علاقه مند بود و دولت غزنوی، فارسی را در هندوستان رایج کرد. زبان فارسی در دربار مغولی هند، زبان رسمی بود. رواج فارسی در هند سبب شد زبانی به وجود آید به نام اردو که زبان رسمی دولت پاکستان شد و به الفبایی که از الفبای فارسی گرفته شده، نوشته می‌شود. زبانی که در هند، آن را هندوستانی می‌نامند و به الفبایی که از الفبای سنسکریت گرفته شده، نوشته می‌شود، با اردو یک منشأ دارد. سلجوقیان زبان فارسی را در آسیای کوچک رایج کردند. در دولت عثمانی زبان فارسی رایج بود. برخی از سلاطین عثمانی چون محمد فاتح و سلیم اول به فارسی شعر سروده‌اند. اما تسلط استعمار بر کشورهای شرق سبب شد که از رواج فارسی کاسته شود.
کشمکش میان صفاریان و خلافت بغداد

محمد بن واصل تمیمی بر فارس چیره شده بود. المتعمد عباسی فارس را به موسی بن بغا داد، موسی نیز عبدالرحمان بن مفلح را به جنگ محمد بن واصل فرستاد، عبدالرحمان شکست خورد و اسیر شد. چون یعقوب در سیستان خبر بالا گرفتن کار ابن واصل را شنید طمع در ولایت فارس بست، در حالیکه محمد بن واصل در اهواز بود وی رو به فارس نهاد و فارس را تصرف کرد. در سال ۲۶۲ یعقوب از فارس رو به خوزستان نهاد. چون خبر به خلیفه المعتمد رسید فرمان حکومت خراسان، گرگان، طبرستان و ری و فارس را در حضور حاجیان به شمول شرطگی بغداد به وی داد. اما یعقوب راضی نشد و به خلیفه پیغام داد که به چیزی راضی نیست جز رسیدن به بغداد. خلیفه برادرش الموفق را به جنگ با یعقوب فرستاد، یعقوب درین جنگ شکست خورد و فرار کرد. بسیاری از اموال یعقوب بدست سپاهیان بغداد افتاد، و به نام غنیمت به بغداد برده شدند. المؤفق به علت بیماری به بغداد بازگشت و یعقوب نیز در گندی‌شاپور به قولنج مبتلا گشت. خلیفه رسولی را با منشور ولایت فارس و استمالت نزد یعقوب فرستاد. یعقوب قدری نان خشک و پیاز و شمشیر را پیش روی خود نهاد و به رسول گفت: «به خلیفه بگو که من مردی رویگر زاده‌ام و اکنون بیمارم و اگر بمیرم تو از من رها می‌شوی و من از تو، اگر ماندم این شمشیر میان ما داوری خواهد کرد، اگر من غالب شوم که به کام خود رسیده باشم و اگر مغلوب شوم این نان خشک و پیاز مرا بس است.»

یعقوب در سال ۲۶۵ در گندی شاپور در اثر قولنج در گذشت. یعقوب را مردی باخرد و استوار توصیف کرده‌اند. حسن بن زید علوی که یکی از دشمنانش بود او را نسبت استقامت و پایداریش سندان لقب داده بود.
آرامگاه یعقوب لیث صفاری

آرامگاه یعقوب لیث اکنون در ۱۲ کیلومتری جنوب شرقی دزفول در روستایی به نام اسلام‌آباد دزفول یا شاه‌آباد دزفول قرار دارد. قدمت آرامگاه یعقوب لیث صفاری، به دوره سلجوقی تا قاجار می‌رسد و در روستایی در ۱۰ کیلومتری دزفول (سمت راست جاده دزفول شوشتر) واقع شده‌است. بنا احتمالا آرامگاه شاه ابوالقاسم، سردار نامی ایران، یعقوب لیث صفاری، است که در شهر جندی شاپور وفات یافته‌است. آرامگاه با گنبد مضرس ساخته شده و با توجه به مرمت‌های مختلف، قدیمی‌ترین قسمت آن مربوط به دوره سلجوقی است.
 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستانیها , سیستانی , عکس , ایران باستان , نیمروز , تکر , آذری , دانشجویان سیستانی , وبلاگهای سیستانی , سایت های سیستانی , بزرگان سیستان , گلستان نو , طایفه های سیستان , زابل , زابلی , رستم , چاه نیمه , ,
:: بازدید از این مطلب : 766
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 11 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدآذری

سورنا پهلوان سیستانی
سورنا
سورنا (سورن پهلو) يكي از سرداران بزرگ و نام‌دار تاريخ در زمان اشکانیان است كه سپاه ايران را در نخستين جنگ با روميان در بهار ۲۰۶۰ سال پیش فرماندهي كرد و روميها را كه تا آن زمان در همه جا پيروز بودند، براي اولين بار با شكستگي سخت و تاريخي روبرو ساخت. او جوانی بود آریایی، خردمند، نیکو‌چهره، تنومند، دلیر، بلندبالا، با موی بلند و ظريف که پیشانی‌بندی به سبک ایرانیان باستان بر سر می‌بست.

وی از خاندان سورن یکی از هفت خاندان معروف ایرانی (در زمان اشکانیان و ساسانیان) بود. سورن در زبان فارسی پهلوی به‌معنی نیرومند می‌باشد. (نمونه دیگر این واِِژه در کلمه اردی‌سور آناهیتا یعنی ناهید بالنده و نیرومند بکار رفته است.) از دیگر نام‌آوران این خاندان وینده‌فرن (گندفر) است که در سده نخست میلادی استاندار سیستان بود؛ قلمرو او از هند و پنجاب تا سیستان و بلوچستان امتداد داشت. برخی پژوهشگران او را با رستم دستان قهرمان حماسی ایران یکی می‌دانند. ذکر نام رستم در منظومه پهلوی اشکانی درخت آسوریک ارتباط او را با اشکانیان نشان می‌دهد.
 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستانی , سیستانیها , سیستانیهای گلستان ومازندران , دانشجویان سیستانی , گلستان نو , تکر , آذری , نیمروز , شهرسوخته , زابل , زابلی , بزرگان سیستان , طایفه های سیستان , روستاهای سیستان , مطبوعات گلستان , نشریات سیستانی , وبلاگهای سیستانی ,
:: بازدید از این مطلب : 392
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 11 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدآذری

سیستان ودلیل اسمگزاری.وجه تسمیه سیستان. ونقش آن درتمدن ایران.

پیدایش سیستان و وجه تسمیه آن


برخی از مورخان بنای سیستان را چهار هزار سال قبل از بعثت و بدست گرشاسب نوشته اند ، مولف ناشناخته تاریخ سیستان در قرن پنجم هجری مینویسد : اما بنا کردن سیستان بدست گرشاسب آنروز بود که چون ضحاک به عجم مستولی شد و خواست آزادگان جهان را همی کشد ! گرشاسب حکما و منجمان را طلب نمود و دانایان را جمع کرد ، درباره ساختن حصاری که بر حسب مزاج سرزمین ، از سایر مواضع که دست تصرف غیر به او میرسد ممتاز باشد و به ساعتی موافق بنا شود ، لذا اکثر بلاد و اقطار را پیموده تا بالاخره حصار سیستان را انتخاب و طرح نمود و مدتها از شر جادوی ضحاک ایمن بود .

آنچه امروز آنرا نیمروز ، سیستان و زابل میخوانیم در نگرش به تاریخ گذشته جهان ( حدود سال ۱۲۸ میلادی ) از نام سکاها که نخستین اقوام ایرانی بودند و در این دیار سکونت داشتند گرفته شده است و با اینکه این نام به شکلهایی گوناگون ثبت گردیده اما ریشه همه آنها حکایت از رشادت و جوانمردی ساکنان این سرزمین دارد .

بیشتر مورخان در اینکه نام سیستان برگرفته از سند معتبر تاریخی ذیل است هم نظرند :

اما اینجا را از آن سیستان گویند که ضحاک شبی مهمان بود و به نزدیک گرشاسب و عادت او آن بود که به شبستان رفتی و شراب با زنان خوردی و بدان روزگار سرای زنان را شبستان گفتندی ، آن شب نیز بر آن عادت دیرین خویش را از گرشاسب امیر سیستان تقاضا کرد که شبستان خواهم تا در آنجا شراب خوشتر خورم ، گرشاسب عادت وی را دانسته بود و گفت : اینجا سیوستان است نه شبستان (( بدان روزگار سیو مردان مرد را گفتندی و سیستان بدان گویند که همیشه آنجا مردان مرد باشد و مردی مرد میباید تا از آنجا بگذرد )) و چون این سخن گفته شد ضحاک شرمناک شده و گفت : ای پهلوان راست میگویی ما به سیوستانیم نه به شبستان ........! از آن پس اینجا را سیستان گویند به یک حرف کمتر که" واو " است بایاری سرزمین مهروافتاب .کلمات مرتبط:سیستان.گلستان،سیستانی های گلستان،گلستان نو،ایران باستان،نیمروز،هامون،تکر،تاکر،اقوام سیستان،خبرگزاری،دانشگاه،
 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستانیهادرگلستان , سیستانیهای تهران , سیستانی , گلستان , گرگان , کلاله , گلستان نو , نیمروز , شهرسوخته , زابل , طایفه های سیستان , تکر , آذری , دانشجویان سیستانی , مطبوعات سیستانی , وبلاگ سیستانی , سایتهای سیستانی , عکس , ایران باستان , سیستان , زابلی ,
:: بازدید از این مطلب : 286
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 11 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدآذری

سیستان ودلیل اسمگزاری.وجه تسمیه سیستان. ونقش آن درتمدن ایران.

پیدایش سیستان و وجه تسمیه آن


برخی از مورخان بنای سیستان را چهار هزار سال قبل از بعثت و بدست گرشاسب نوشته اند ، مولف ناشناخته تاریخ سیستان در قرن پنجم هجری مینویسد : اما بنا کردن سیستان بدست گرشاسب آنروز بود که چون ضحاک به عجم مستولی شد و خواست آزادگان جهان را همی کشد ! گرشاسب حکما و منجمان را طلب نمود و دانایان را جمع کرد ، درباره ساختن حصاری که بر حسب مزاج سرزمین ، از سایر مواضع که دست تصرف غیر به او میرسد ممتاز باشد و به ساعتی موافق بنا شود ، لذا اکثر بلاد و اقطار را پیموده تا بالاخره حصار سیستان را انتخاب و طرح نمود و مدتها از شر جادوی ضحاک ایمن بود .

آنچه امروز آنرا نیمروز ، سیستان و زابل میخوانیم در نگرش به تاریخ گذشته جهان ( حدود سال ۱۲۸ میلادی ) از نام سکاها که نخستین اقوام ایرانی بودند و در این دیار سکونت داشتند گرفته شده است و با اینکه این نام به شکلهایی گوناگون ثبت گردیده اما ریشه همه آنها حکایت از رشادت و جوانمردی ساکنان این سرزمین دارد .

بیشتر مورخان در اینکه نام سیستان برگرفته از سند معتبر تاریخی ذیل است هم نظرند :

اما اینجا را از آن سیستان گویند که ضحاک شبی مهمان بود و به نزدیک گرشاسب و عادت او آن بود که به شبستان رفتی و شراب با زنان خوردی و بدان روزگار سرای زنان را شبستان گفتندی ، آن شب نیز بر آن عادت دیرین خویش را از گرشاسب امیر سیستان تقاضا کرد که شبستان خواهم تا در آنجا شراب خوشتر خورم ، گرشاسب عادت وی را دانسته بود و گفت : اینجا سیوستان است نه شبستان (( بدان روزگار سیو مردان مرد را گفتندی و سیستان بدان گویند که همیشه آنجا مردان مرد باشد و مردی مرد میباید تا از آنجا بگذرد )) و چون این سخن گفته شد ضحاک شرمناک شده و گفت : ای پهلوان راست میگویی ما به سیوستانیم نه به شبستان ........! از آن پس اینجا را سیستان گویند به یک حرف کمتر که" واو " است بایاری سرزمین مهروافتاب .کلمات مرتبط:سیستان.گلستان،سیستانی های گلستان،گلستان نو،ایران باستان،نیمروز،هامون،تکر،تاکر،اقوام سیستان،خبرگزاری،دانشگاه،
 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستانیهادرگلستان , سیستانیهای تهران , سیستانی , گلستان , گرگان , کلاله , گلستان نو , نیمروز , شهرسوخته , زابل , طایفه های سیستان , تکر , آذری , دانشجویان سیستانی , مطبوعات سیستانی , وبلاگ سیستانی , سایتهای سیستانی , عکس , ایران باستان , سیستان , زابلی ,
:: بازدید از این مطلب : 316
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 11 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدآذری


چرا سیستان و چرا سیستانین؟

با سپاس از دوست و هموطن ناشناسی که به نکته ای مهم اشاره فرمودند، لازم میدانم برای رفع هرگونه ابهام و سوء تفاهمی به نکات زیر اشاره کنم:

هدف از این گزینه و آشکار کردن هویتم هرگز کوچک شمردن دیگر اقوام عزیز این سرزمین کهن نیست؛ زیرا من به همه‌ي این اقوام از آذربایجان تا بلوچستان و از شمال تا خوزستان افتخار می کنم و از هر کجای ایران هم مي‌بودم، با همين اكرام و افتخار از آن یاد می کردم. ضمن اینکه من به همه‌ي مردم دنیا هم عشق می‌ورزم.

هدف این است که به جای پنهان کردن هویتم، با این حرکت سیستان از یاد رفته را به یاد آورم؛ باشد كه انگیزه‌ای در جوانان خوب سیستان ایجاد شود که با تلاش و افتخار به هویت خود، قدمی در سرافرازی این خاک تشنه بردارند و نشان دهند که سیستان و سیستانی هم می‌تواند در پیشرفت و سربلندی ایران عزیز سهیم باشد. اگر بلوچ، ترک، کرد، لر، شمالی و جنوبی هم بودم به همین گونه افتخار می کردم.

قرن‌هاست در اين سرزمين يك جمله‌ي حكيمانه ورد زبان مردم بصير است كه «اثبات شيئ نفي ماعدا نمي‌كند»، يعني لازمه‌ي بودن چيزي نبودن چيز ديگري نيست. گفتن از سيستان، نفي سرزمين‌ها و مردم ديگر دنيا نيست؛ اما هر انساني وام‌دار سرزميني است كه در آن روييده و باليده و بر اوست كه به اداي وام و دين خويش همت گمارد؛ آباداني دنيا و سرافرازي مردم دنيا در گرو شناخت همين وظيفه است؛ وظيفه‌اي كه بايد و بي‌ترديد در رأس همه‌ي علايق بشريت قرار گيرد؛ با توجه به اين بد ونيك و زشت و زيباي همه‌ي جهان، امروزه متعلق به همه‌ي بشريت است.

با همین دیدگاه سالها در خارج از کشور باید خودم را به عنوان یک ایرانی در شرایطی نابرابر به اثبات می رساندم که ایرانی نه تنها تروریست نیست بلکه مثل باقي مردم جهان و حتی در مواردی بهتر از آنها می تواند بیندیشد و خلاق باشد. خوشبختانه آنها باور کردند، روی فکر ایرانی سرمایه گذاری کردند و نتایج ارزشمند این پروژه مورد تحسین آنها قرار گرفته است.

متاسفانه در مملکت خودم هم باید بار دیگر این راه نا هموار را طی کنم. باید به همکاران و مدیران عزیز ایرانی هم ثابت کنم که ایرانی می تواند همگام با محققان غربی تولید علم کند و در مواردی هم حتی پیشگام باشد. اگر ما قرنهاست که در این زمینه دنباله رو غرب هستیم به این دلیل است که خود را باور نداریم و گر نه نبوغ ایرانی قرنها مورد احترام جهان شرق و غرب بوده است.

وقتی تأکید می کنم که من سیستانی و متولد زاهدان هستم، برای این است که به همه‌ي هموطنان عزیز این نکته را یادآوری کنم که: اگر من سیستانی با حداقل امکانات و هوشی متوسط توانسته‌ام قدم کوچکی بردارم، برادر كرد و لر و ترك و تركمن و بلوچ من هم می تواند. هستند جوانان و محققان بسیاری در گوشه و کنار ایران که اگر بخواهند، می‌توانند کارهای بزرگتر و ارزشمندتری ارائه کنند. اگر نوشته های پیشین موجب رنجش دوستان شده است و یا سوء تفاهمی ایجاد کرده است، صمیمانه پوزش می خواهم. با آرزوی موفقیت برای همه شما عزیزان.




داروی سیستانین به انسان تزریق شد

سیستانین با نام تجارتی PNT2258 در انسان تزریق شد.
تزریق این دارو به انسان برای تعیین غیر سمی بودن و دز (dose) مناسب در شهریور ماه سال جاری در آمریکا آغاز گردید و قرار است در 20 بیمار سرطانی برای 6 دوره به مدت 4 تا 5 ماه تزریق شود. در پایان این دوره چنانچه نتایج تحقیق مورد تأیید FDA قرار گیرد، این دارو جهت تعیین اثربخشی در مقایسه با شیمی درمانی وارد فاز 2 انسانی (clinical trial, phase II)خواهد شد. گمان میرود که این اولین داروی طراحی شده بوسیله یک ایرانی است که توانسته در آمریکا چنین موفقیتی را کسب کند. امیدوارم که این آغازی باشد برای خود باوری محققین ایرانی تا بتوانند در عرصه بین المللی قابلیتهای خود را نشان داده و در زمینههای مختلف به ویژه دارویی پیشگام باشند.




نامگذاری سیستانین
ناحیهای از ژن را cis regulatory site مینامند که نقطه اثر این داروهاست. کلمه CISTANIN (سیستانین) میتواند نام مناسبی باشد. اما مادهای به نام سیستانین (cistanin) از گیاهی به نام سیستانکه یا سیستانشه سالسا (cistanche salsa) حدود 26 سال پیش در ژاپن استخراج شده است. به این دلیل توفیق اجباری به دست آمد که ما از کلمه سیستان (SISTAN) به جای CISTAN استفاده کنیم. در اوستا از سیستان به عنوان یازدهمین سرزمین نیک اهورایی یاد شده است. سرزمین تاریخی و پر افتخاری که زادگاه رستم قهرمان اسطورهای شاهنامه است و یعقوب لیث صفاری مردی که نمیخواست سلطان باشد بلکه رستموار در خدمت ایران و ایرانیان بود




سیستانین

کلیه داروهای هدفمند و غیر سمی (شیمیایی) که برای درمان بیماریهای ژنی بویژه سرطان طراحی و سنتز میشوند را، سیستانین نامگذاری کردهایم. ترکیب شیمیایی این داروها از جنس خود ژن است که به این جهت میتوان آنها را میکروژن (microDNA) هم نامید. سیستانین با داشتن کد خاص ژنی، عامل مولکولی سرطان را که آنکوژن (oncogene) نامیده میشود، شناسایی و مهار میکند. چنانچه این عامل در سلول نباشد، سیستانین به مصرف غذایی سلول میرسد. بنابراین انتظار نمیرود عوارض ناگواری در بر داشته باشد. از این روی، برتری قابل توجهی نسبت به شیمی درمانی و داروهای نوترکیب بیولوژیکی دارد. از آنجا که ریشه این نوع بیماریها بطور یقین ژنها شناخته شدهاند، مهار این ژنها نوعی ژن درمانی محسوب می­شوند.
بدهید


سرطان چیست؟

سرطان یک بیماری مدرن نیست؛ در گذشته هم وجود داشته‌است؛ اما امروزه به‌دلیل افزایش آلودگیهای محیط زیست تعداد بیشتری به آن مبتلا میشوند و تعداد بیشتری هم نسبت به گذشته به پزشک مراجعه میکنند.

سرطان یعنی رشد کنترل‌ناشدني سلولها در ناحیهای از بدن؛ این وجه مشترک همه­ی سرطانهاست؛ علی رغم این که چه عاملی باعث سرطان شده و چه آسیبی به سلولها رسیده باشد.

سلولهای سالم بدن طبق برنامهی منظمی رشد میکنند، تقسیم میشوند و می­میرند. در دوران جنینی سلولهای سالم به‌سرعت رشد میکنند؛ اما این اتفاق فقط تا زمانی رخ میدهد که فرد به بلوغ کامل میرسد. در دوران بلوغ در بیشتر نقاط بدن سلولها زمانی رشد میکنند و تقسیم میشوند که لازم است سلولهای تازه را جای‌گزین سلولهای فرسوده، مرده یا در حال مرگ کنند. در مواردی هم که بافتها آسیب (زخم، شکستگی) میبینند، سلولهای سالم به‌سرعت رشد کرده و تقسیم میشوند تا بافت آسیب‌دیده را ترمیم کنند.

سلولهای سرطانی دراین میان نمیمیرند بلکه بی وقفه رشد میکنند، تقسیم می­شوند و به طور مداوم سلول غیر عادی تولید میکنند.
+


تاریخچه

قدیمیترین توصیف سرطان را در نوشتههای مصری میتوان یافت که در آن به غده یا تومور سینه اشاره شده است و مربوط به 1500 تا 3000 سال پیش از میلاد مسیح است. قدیمیترین نمونه‌ي سرطانی هم حدود 1600 تا 1900 سال قبل از میلاد در بازمانده‌ي جمجمه‌ي زنی مشاهده شده است. اسکلت مومیایی شده‌ای در پرو، آثاری از سرطان پوست را نشان میدهد که مربوط به 2400 سال پیش است. شواهد نشان می‌دهد که احتمالا بقراط یونانی اولین کسی است که این بیماری را تشخیص داده، تفاوت غده‌ي خوش‌خیم و بدخیم را توصیف نموده و آن ‌را نام‌گذاری کرده است و چون غده‌ي سرطانی و رگ‌های خونی اطراف آن به خرچنگ شباهت دارد، به همین دلیل بقراط اسم این بیماری را خرچنگ میگذارد که به یونانی کارکینوس[1] نامیده میشود و در ترجمه‌ي آن به انگلیسی carcinos نوشته شده و امروزه هم[2] carcinoma نامیده میشود.


سیستانیهای تهران،سیستانیهادرگلستان ومازندران،گلستان نوهمان نیمروزسابق 09111772048



نامگذاری سیستانین

ناحیهای از ژن را cis regulatory site مینامند که نقطه اثر این داروهاست. کلمه CISTANIN (سیستانین) میتواند نام مناسبی باشد. اما مادهای به نام سیستانین (cistanin) از گیاهی به نام سیستانکه یا سیستانشه سالسا (cistanche salsa) حدود 26 سال پیش در ژاپن استخراج شده است. به این دلیل توفیق اجباری به دست آمد که ما از کلمه سیستان (SISTAN) به جای CISTAN استفاده کنیم. در اوستا از سیستان به عنوان یازدهمین سرزمین نیک اهورایی یاد شده است. سرزمین تاریخی و پر افتخاری که زادگاه رستم قهرمان اسطورهای شاهنامه است و یعقوب لیث صفاری مردی که نمیخواست سلطان باشد بلکه رستموار در خدمت ایران و ایرانیان بود .برگرفته ازسیستانیهای تهران

http://sistanik.blogfa.com/
 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستانیها , سیستانیهادرگلستان , نیمروز , شهرسوختهفزابل , سیستانیهادرتهران , دانشجویان سیستانی , گلستان نو , تکر , طایفه های سیستان , شعرسیستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 676
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 11 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدآذری


دوبيتی را در سيستان سيتک می نامند . دو گمان در باره ی ريشه و معنای اين اصطلاح است ، گمان نخست آن است که سيتک را هم ريشه با " سيت " ها و سکاها بپنداريم و گمان ديگر اين است که آن را برگرفته از واژه ی " سيت " به معنای ترانه بدانيم .افزون بر اين سيستانيان به دو بيتی ، بيت نيز می گويند . در هر روی دوبيتی سرایی يا سيتک سرايی ، شيوه ای يله سرايی بوده است که نخست ، سراينده و سپس خواننده و خواهنده برای رهايی از مرزهای سنتی ی زندگی بر می گزيدند تا با رساترين ، کوتاه ترين و رهاترين واژگان ، شادمانی ها ، دل گرفتگی ها ، تنهايی ها ، غربت زدگی ها و عاشقانگی های خويش را در فشرده ترين ، يله ترين ، زلال ترين و قابل دسترس ترين قالب زبانی بريزند و رودرروی زندگی بايستند و با کوتاه ترين قالب بر سر زندگی فريادی بلند سر دهند . شايد برای همين است که کم تر می توان سيتک و ترانه ای را يافت که بتوان آن را آرام نجوا کرد و کم تر شوريده ای را پيدا کرد که هنگام سيتک خوانی بتواند بی فريادی ناخواسته سيتکی را بخواند . بر بنياد همين باورهاست شايد که دوبيتی سرايی يا سيتک سرايی را بايستی مردمی ترين قالب شعر اقوام ايرانی ناميد زيرا دوبيتی يا سيتک قالب برگزيده و زبان دل های شوريده ی طبقات فرودستی بوده است که از ديرباز تاريخ در لايه های زيرين زندگی نفس می کشيده اند و همواره نيز دردهای مشترک و بی شمارشان بر شادی های شان می چربيده است و دوبيتی انگار می آمده است تا در کنار زيستن و کار، ياری گرشان باشد تا دمی زيستن بدفرجام و گجسته را تاب آورند و توانی برای پی گرفتن زندگی داشته باشند. بر وارونه ی قالب های ديگر شعری که سرايندگان آنان شناخته شده ، چيزدان و سخنوران فن سالاری در گستره ی ادبيات هستند و شناسنامه ی مشخصی دارند ، سرايندگان بسياری از اين سيتک ها جز چند تن ، ناشناخته و گمنامند اما سيتک ها و ترانه ها چه با نام و چه بی نام هم چنان از دياری به دياری ديگر کوچيده اند و تا ژرفای زندگی ريشه دوانده اند . انگار نسيم زندگی در درازنای زيستن وظيفه ی پراکنده کردن تخم اين سيتک ها را عهده دار بوده است ، بی آن که اين سرايندگان گمنام چشم انتظار امير زاده ای ، درباری و کاتبی برای ثبت در تاريخ و صله ی ناچيزی باشند ، تنها و تنها به نياز دل های شورمنش خويش پاسخ می دادند و در پس پشت زندگی يله سرايی می کردند . دل های عاشقانی زندگی گريز ، دلدادگانی گمنام و شوريدگانی سر مست بهترين زيست گاه اين دوبيتی ها و سيتک ها در درازنای زيستن بوده است .چوپان زادگان يله در دشت ها ، زنان شوی مرده ، مادران داغ ديده ، دخترکان ربوده شده ، برنايان عاشق پيشه ، نوازندگان دوره گرد ، برزگران ، نيزاريان و ... همه و همه حضوری زنده در جهان گسترده ی ترانه ها و سيتک ها دارند . شايد برای همين است که دوبيتی های اقوام ايرانی ، گاه با تغييری بسيار جزيی به شيوه ی شگفتی به هم نزديک می شوند و جان مايه های مشترکی دارند . اگر از تاثير و تکثير اين دوبيتی ها بگذريم شايد درد های مشترک ، شيوه ی زندگی مشترک ، غم ها و شادی های مشترک ، ابزار معيشتی مشترک و جغرافيای فرهنگی مشترک را بتوان يکی از دلايل بنيادين دوبيتی های هم جان و هم چهره ی آنان دانست زيرا بخشی از کارکرد اين دوبيتی ها در زندگی اجتماعی اقوام ايرانی ريشه های همسانی دارد که يافتن صاحبان اصلی آنان را دشوار می کند .
از ميان بيشتر قالب های سنتی شايد بتوان دو بيتی را کارکردی ترين قالب شعر اقوام ايرانی و يا حتا شعر پارسی ناميد . قالبی که در ميان طبقه ی فرودست جامعه ی ناهمگون ايرانی ، هم بار شعر را به دوش می کشيده است و هم ، بار موسيقی را . قالب دو بيتی را می توان جام جهان نمای دل های طبقات زيرين جامعه ی ايرانی ناميد ، طبقاتی که نه تنها اين قالب را برای جهان درونی خويش تنگ نمی يافتند بلکه چونان جام جهان نمايی نيز به او می نگريستند و در هر لحظه ای از زندگی نيز همراه شان می بردند تا با اين جام جهان نما هم به نياز ها و شوريدگی های خود پاسخ دهند و هم با ياری او، رو در روی ناملايمات زندگی و خستگی کار بايستند و توانی تازه برای ادامه ی زندگی بيابند. بی جهت نيست که دوبيتی و ترانه اين گونه با زندگی اجتماعی ايرانيان درپيوند بوده است و چنين متنوع و پر کارکرد است . به گمان بنده کمتر قالبی را در شعر سنتی می يابيم که از چنين تنوع و رنگارنگی ای برخوردار باشد و بتواند بيشتر کهن باور های بشری را در جانش جای دهد و هر لحظه نيز در زندگی مردم حضور داشته باشد .
با نگاهی گذرا به شخصيت قالب دوبيتی ها و سيتک ها و نيز زبان بی پيچش و قابل دسترس اين بزرگان ِکوچک و يا اين کوچکان بزرگ ، می توانيم به راز ماندگاری آنان پی ببريم ، رازشگفتی که کم تر با ذهن و زبان طبقه ی چيزدان و فن سالار ادبيات ما سازگار بوده است و حتا در بسياری جاها نيز با اين ذهن و زبان زمخت و مکتب زده ناهمسو بوده است . ذهن و زبانی که تا پيش از انقلاب بزرگ نيما کوچک ترين گذر و غفلت از عناصر شناخته شده ی شعر را بزرگ ترين جرم بر می شمرده است چه رسد به عبور از خطوط قرمز وزن و قافيه ، اما با بررسی بسياری از اين سيتک ها در خواهيم يافت که سرايندگان ، خواسته و ناخواسته اين خطوط قرمز را در سيتک سرايی نديده می گرفتند و تنها در انديشه ی بيان رنج ها و شادی های خويش می شدند چرا که ذهن و زبان اين فرودستان جز با جان زلال و غير اشرافی قالب سيتک و دوبيتی با هيچ قالب ديگری سازگار نبوده است .
بسياری از سيتک های سيستانی افزون بر پرش های وزنی ، در بهره گيری از قافيه نيز هم سو با تعاريف شناخته شده ی سخن سنجان و منتقدان ديروز و امروز نيستند اما هم چنان سيطره ی خويش را با تمامی اين کاستی ها بر موسيقی ، شعر و حتا پژوهش گران حفظ کرده اند و هر روز نيز خواهندگان تازه ای می يابند . حتا به گمان بنده با اين که بسياری از اين سيتک ها، شعرهای کم مايه و کم ويژه ای هستند و کم تر به ساختار های زبانی ی گويش سيستانی تن می دهند اما از آن جايی که ريشه در زندگی مردم دارند حتا ناخواسته باعث تغييراتی در حنجره ی ساز ها و نيز لحن های موسيقيايی سيستانيان شده اند و گاه نيز از خطوط قرمز زبان گذشته و باعث بيماری زبانی شده اند . با اين که امروز شاعران بسياری به سيتک سرايی روی آورده اند اما استقبال مردم و نوازندگان هم چنان از سيتک ها وترانه های کهن بيشتر است . شايد بافت زبانی پيچيده ، دشواری تصاوير ، کم خونی ، عدم هم خوانی محتوای شعر ها با شخصيت و جان دو بيتی ، فشرده نگويی و پريشان جانی و نيز دشواری خواندن را بتوان از دلايل عدم استقبال مردم ، خوانندگان و نوازندگان دانست . با اين همه ، دوبيتی امروز سيستانی نيز از خواب چندين ساله ی خويش برخاسته است و روندی نوگرايانه را در فرم و محتوا در پيش گرفته و چونان قالب های ديگر شهر نوپای سيستانی چشم به افق های دورتری دوخته است و هم پا با شعر امروز پارسی و اقوام ديگر ايرانی به پيش می رود و حتا، گاه به جان و زبان شناسنامه دار و شخصيت قابل قبولی نيز در اين گستره ها رسيده است .ازدوبيتی سرايان و يا سيتک سرايان کهن سيستانی می توان " اُسينا " ( البته با کمی احتياط ) ، " زينا" و " مَد علی " ( محمد علی ) را نام برد .
در پايان برای آشنايی دوست داران و خواهندگان شعر اقوام ايرانی ، برگردان و باز سرايی چند دوبيتی سيستانی را پيشکش می کنم .

۱ـ
پرسه داریِ پس از مرگ را نمی خواهم
چرا که مردگان را
به ديدار زندگان نيازی نيست.
آی باد !
امشب چرا سراغی از درختی تکيده نمی گيری ؟

۲ـ
دلم تنهاست
دل پريشانم تنهاست
ـ به تنهايی اندوه سرنايی ـ
باز می گشتی کاش .
چشم هايم را می گسترانم
در خيابانی که تو از آن بگذری و
گلی می شوم بر پيراهنت !
اگر که دوباره بيايی .
۳ـ
پريشانی ام را آرامشی نيست
چنان که شب های بی سرنوشتم را
بامدادی .
بهار سرگرم کوچيدن است
من
اما
هنوز زمستانم .
۴ـ
به بهانه ی لبان اناری ات
شبی خواهم آمد و
گيسوانت را شانه خواهم زد.
ـ اگر که بگذاری ـ
شباشب
در حوالی گيسويت
شانه ای خواهم شد و
تا پايان جهان خواهم زيست .
ـ اگر که بگذاری ـ
پيام سيستانی / نروژ
 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستانی , سیستانیهادرگلستان , سیستانیهای تهران , گلستان , گلستان نو , نیمروز , شهرسوخته , زابل , تکر , آذری , شعرسیستان , دانشجویان سیستانی , بزرگان سیستان , طایفه های سیستان ,
:: بازدید از این مطلب : 389
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 10 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدآذری


دوبيتی را در سيستان سيتک می نامند . دو گمان در باره ی ريشه و معنای اين اصطلاح است ، گمان نخست آن است که سيتک را هم ريشه با " سيت " ها و سکاها بپنداريم و گمان ديگر اين است که آن را برگرفته از واژه ی " سيت " به معنای ترانه بدانيم .افزون بر اين سيستانيان به دو بيتی ، بيت نيز می گويند . در هر روی دوبيتی سرایی يا سيتک سرايی ، شيوه ای يله سرايی بوده است که نخست ، سراينده و سپس خواننده و خواهنده برای رهايی از مرزهای سنتی ی زندگی بر می گزيدند تا با رساترين ، کوتاه ترين و رهاترين واژگان ، شادمانی ها ، دل گرفتگی ها ، تنهايی ها ، غربت زدگی ها و عاشقانگی های خويش را در فشرده ترين ، يله ترين ، زلال ترين و قابل دسترس ترين قالب زبانی بريزند و رودرروی زندگی بايستند و با کوتاه ترين قالب بر سر زندگی فريادی بلند سر دهند . شايد برای همين است که کم تر می توان سيتک و ترانه ای را يافت که بتوان آن را آرام نجوا کرد و کم تر شوريده ای را پيدا کرد که هنگام سيتک خوانی بتواند بی فريادی ناخواسته سيتکی را بخواند . بر بنياد همين باورهاست شايد که دوبيتی سرايی يا سيتک سرايی را بايستی مردمی ترين قالب شعر اقوام ايرانی ناميد زيرا دوبيتی يا سيتک قالب برگزيده و زبان دل های شوريده ی طبقات فرودستی بوده است که از ديرباز تاريخ در لايه های زيرين زندگی نفس می کشيده اند و همواره نيز دردهای مشترک و بی شمارشان بر شادی های شان می چربيده است و دوبيتی انگار می آمده است تا در کنار زيستن و کار، ياری گرشان باشد تا دمی زيستن بدفرجام و گجسته را تاب آورند و توانی برای پی گرفتن زندگی داشته باشند. بر وارونه ی قالب های ديگر شعری که سرايندگان آنان شناخته شده ، چيزدان و سخنوران فن سالاری در گستره ی ادبيات هستند و شناسنامه ی مشخصی دارند ، سرايندگان بسياری از اين سيتک ها جز چند تن ، ناشناخته و گمنامند اما سيتک ها و ترانه ها چه با نام و چه بی نام هم چنان از دياری به دياری ديگر کوچيده اند و تا ژرفای زندگی ريشه دوانده اند . انگار نسيم زندگی در درازنای زيستن وظيفه ی پراکنده کردن تخم اين سيتک ها را عهده دار بوده است ، بی آن که اين سرايندگان گمنام چشم انتظار امير زاده ای ، درباری و کاتبی برای ثبت در تاريخ و صله ی ناچيزی باشند ، تنها و تنها به نياز دل های شورمنش خويش پاسخ می دادند و در پس پشت زندگی يله سرايی می کردند . دل های عاشقانی زندگی گريز ، دلدادگانی گمنام و شوريدگانی سر مست بهترين زيست گاه اين دوبيتی ها و سيتک ها در درازنای زيستن بوده است .چوپان زادگان يله در دشت ها ، زنان شوی مرده ، مادران داغ ديده ، دخترکان ربوده شده ، برنايان عاشق پيشه ، نوازندگان دوره گرد ، برزگران ، نيزاريان و ... همه و همه حضوری زنده در جهان گسترده ی ترانه ها و سيتک ها دارند . شايد برای همين است که دوبيتی های اقوام ايرانی ، گاه با تغييری بسيار جزيی به شيوه ی شگفتی به هم نزديک می شوند و جان مايه های مشترکی دارند . اگر از تاثير و تکثير اين دوبيتی ها بگذريم شايد درد های مشترک ، شيوه ی زندگی مشترک ، غم ها و شادی های مشترک ، ابزار معيشتی مشترک و جغرافيای فرهنگی مشترک را بتوان يکی از دلايل بنيادين دوبيتی های هم جان و هم چهره ی آنان دانست زيرا بخشی از کارکرد اين دوبيتی ها در زندگی اجتماعی اقوام ايرانی ريشه های همسانی دارد که يافتن صاحبان اصلی آنان را دشوار می کند .
از ميان بيشتر قالب های سنتی شايد بتوان دو بيتی را کارکردی ترين قالب شعر اقوام ايرانی و يا حتا شعر پارسی ناميد . قالبی که در ميان طبقه ی فرودست جامعه ی ناهمگون ايرانی ، هم بار شعر را به دوش می کشيده است و هم ، بار موسيقی را . قالب دو بيتی را می توان جام جهان نمای دل های طبقات زيرين جامعه ی ايرانی ناميد ، طبقاتی که نه تنها اين قالب را برای جهان درونی خويش تنگ نمی يافتند بلکه چونان جام جهان نمايی نيز به او می نگريستند و در هر لحظه ای از زندگی نيز همراه شان می بردند تا با اين جام جهان نما هم به نياز ها و شوريدگی های خود پاسخ دهند و هم با ياری او، رو در روی ناملايمات زندگی و خستگی کار بايستند و توانی تازه برای ادامه ی زندگی بيابند. بی جهت نيست که دوبيتی و ترانه اين گونه با زندگی اجتماعی ايرانيان درپيوند بوده است و چنين متنوع و پر کارکرد است . به گمان بنده کمتر قالبی را در شعر سنتی می يابيم که از چنين تنوع و رنگارنگی ای برخوردار باشد و بتواند بيشتر کهن باور های بشری را در جانش جای دهد و هر لحظه نيز در زندگی مردم حضور داشته باشد .
با نگاهی گذرا به شخصيت قالب دوبيتی ها و سيتک ها و نيز زبان بی پيچش و قابل دسترس اين بزرگان ِکوچک و يا اين کوچکان بزرگ ، می توانيم به راز ماندگاری آنان پی ببريم ، رازشگفتی که کم تر با ذهن و زبان طبقه ی چيزدان و فن سالار ادبيات ما سازگار بوده است و حتا در بسياری جاها نيز با اين ذهن و زبان زمخت و مکتب زده ناهمسو بوده است . ذهن و زبانی که تا پيش از انقلاب بزرگ نيما کوچک ترين گذر و غفلت از عناصر شناخته شده ی شعر را بزرگ ترين جرم بر می شمرده است چه رسد به عبور از خطوط قرمز وزن و قافيه ، اما با بررسی بسياری از اين سيتک ها در خواهيم يافت که سرايندگان ، خواسته و ناخواسته اين خطوط قرمز را در سيتک سرايی نديده می گرفتند و تنها در انديشه ی بيان رنج ها و شادی های خويش می شدند چرا که ذهن و زبان اين فرودستان جز با جان زلال و غير اشرافی قالب سيتک و دوبيتی با هيچ قالب ديگری سازگار نبوده است .
بسياری از سيتک های سيستانی افزون بر پرش های وزنی ، در بهره گيری از قافيه نيز هم سو با تعاريف شناخته شده ی سخن سنجان و منتقدان ديروز و امروز نيستند اما هم چنان سيطره ی خويش را با تمامی اين کاستی ها بر موسيقی ، شعر و حتا پژوهش گران حفظ کرده اند و هر روز نيز خواهندگان تازه ای می يابند . حتا به گمان بنده با اين که بسياری از اين سيتک ها، شعرهای کم مايه و کم ويژه ای هستند و کم تر به ساختار های زبانی ی گويش سيستانی تن می دهند اما از آن جايی که ريشه در زندگی مردم دارند حتا ناخواسته باعث تغييراتی در حنجره ی ساز ها و نيز لحن های موسيقيايی سيستانيان شده اند و گاه نيز از خطوط قرمز زبان گذشته و باعث بيماری زبانی شده اند . با اين که امروز شاعران بسياری به سيتک سرايی روی آورده اند اما استقبال مردم و نوازندگان هم چنان از سيتک ها وترانه های کهن بيشتر است . شايد بافت زبانی پيچيده ، دشواری تصاوير ، کم خونی ، عدم هم خوانی محتوای شعر ها با شخصيت و جان دو بيتی ، فشرده نگويی و پريشان جانی و نيز دشواری خواندن را بتوان از دلايل عدم استقبال مردم ، خوانندگان و نوازندگان دانست . با اين همه ، دوبيتی امروز سيستانی نيز از خواب چندين ساله ی خويش برخاسته است و روندی نوگرايانه را در فرم و محتوا در پيش گرفته و چونان قالب های ديگر شهر نوپای سيستانی چشم به افق های دورتری دوخته است و هم پا با شعر امروز پارسی و اقوام ديگر ايرانی به پيش می رود و حتا، گاه به جان و زبان شناسنامه دار و شخصيت قابل قبولی نيز در اين گستره ها رسيده است .ازدوبيتی سرايان و يا سيتک سرايان کهن سيستانی می توان " اُسينا " ( البته با کمی احتياط ) ، " زينا" و " مَد علی " ( محمد علی ) را نام برد .
در پايان برای آشنايی دوست داران و خواهندگان شعر اقوام ايرانی ، برگردان و باز سرايی چند دوبيتی سيستانی را پيشکش می کنم .

۱ـ
پرسه داریِ پس از مرگ را نمی خواهم
چرا که مردگان را
به ديدار زندگان نيازی نيست.
آی باد !
امشب چرا سراغی از درختی تکيده نمی گيری ؟

۲ـ
دلم تنهاست
دل پريشانم تنهاست
ـ به تنهايی اندوه سرنايی ـ
باز می گشتی کاش .
چشم هايم را می گسترانم
در خيابانی که تو از آن بگذری و
گلی می شوم بر پيراهنت !
اگر که دوباره بيايی .
۳ـ
پريشانی ام را آرامشی نيست
چنان که شب های بی سرنوشتم را
بامدادی .
بهار سرگرم کوچيدن است
من
اما
هنوز زمستانم .
۴ـ
به بهانه ی لبان اناری ات
شبی خواهم آمد و
گيسوانت را شانه خواهم زد.
ـ اگر که بگذاری ـ
شباشب
در حوالی گيسويت
شانه ای خواهم شد و
تا پايان جهان خواهم زيست .
ـ اگر که بگذاری ـ
پيام سيستانی / نروژ
 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستانی , سیستانیهادرگلستان , سیستانیهای تهران , گلستان , گلستان نو , نیمروز , شهرسوخته , زابل , تکر , آذری , شعرسیستان , دانشجویان سیستانی , بزرگان سیستان , طایفه های سیستان ,
:: بازدید از این مطلب : 422
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 10 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدآذری


دوبيتی را در سيستان سيتک می نامند . دو گمان در باره ی ريشه و معنای اين اصطلاح است ، گمان نخست آن است که سيتک را هم ريشه با " سيت " ها و سکاها بپنداريم و گمان ديگر اين است که آن را برگرفته از واژه ی " سيت " به معنای ترانه بدانيم .افزون بر اين سيستانيان به دو بيتی ، بيت نيز می گويند . در هر روی دوبيتی سرایی يا سيتک سرايی ، شيوه ای يله سرايی بوده است که نخست ، سراينده و سپس خواننده و خواهنده برای رهايی از مرزهای سنتی ی زندگی بر می گزيدند تا با رساترين ، کوتاه ترين و رهاترين واژگان ، شادمانی ها ، دل گرفتگی ها ، تنهايی ها ، غربت زدگی ها و عاشقانگی های خويش را در فشرده ترين ، يله ترين ، زلال ترين و قابل دسترس ترين قالب زبانی بريزند و رودرروی زندگی بايستند و با کوتاه ترين قالب بر سر زندگی فريادی بلند سر دهند . شايد برای همين است که کم تر می توان سيتک و ترانه ای را يافت که بتوان آن را آرام نجوا کرد و کم تر شوريده ای را پيدا کرد که هنگام سيتک خوانی بتواند بی فريادی ناخواسته سيتکی را بخواند . بر بنياد همين باورهاست شايد که دوبيتی سرايی يا سيتک سرايی را بايستی مردمی ترين قالب شعر اقوام ايرانی ناميد زيرا دوبيتی يا سيتک قالب برگزيده و زبان دل های شوريده ی طبقات فرودستی بوده است که از ديرباز تاريخ در لايه های زيرين زندگی نفس می کشيده اند و همواره نيز دردهای مشترک و بی شمارشان بر شادی های شان می چربيده است و دوبيتی انگار می آمده است تا در کنار زيستن و کار، ياری گرشان باشد تا دمی زيستن بدفرجام و گجسته را تاب آورند و توانی برای پی گرفتن زندگی داشته باشند. بر وارونه ی قالب های ديگر شعری که سرايندگان آنان شناخته شده ، چيزدان و سخنوران فن سالاری در گستره ی ادبيات هستند و شناسنامه ی مشخصی دارند ، سرايندگان بسياری از اين سيتک ها جز چند تن ، ناشناخته و گمنامند اما سيتک ها و ترانه ها چه با نام و چه بی نام هم چنان از دياری به دياری ديگر کوچيده اند و تا ژرفای زندگی ريشه دوانده اند . انگار نسيم زندگی در درازنای زيستن وظيفه ی پراکنده کردن تخم اين سيتک ها را عهده دار بوده است ، بی آن که اين سرايندگان گمنام چشم انتظار امير زاده ای ، درباری و کاتبی برای ثبت در تاريخ و صله ی ناچيزی باشند ، تنها و تنها به نياز دل های شورمنش خويش پاسخ می دادند و در پس پشت زندگی يله سرايی می کردند . دل های عاشقانی زندگی گريز ، دلدادگانی گمنام و شوريدگانی سر مست بهترين زيست گاه اين دوبيتی ها و سيتک ها در درازنای زيستن بوده است .چوپان زادگان يله در دشت ها ، زنان شوی مرده ، مادران داغ ديده ، دخترکان ربوده شده ، برنايان عاشق پيشه ، نوازندگان دوره گرد ، برزگران ، نيزاريان و ... همه و همه حضوری زنده در جهان گسترده ی ترانه ها و سيتک ها دارند . شايد برای همين است که دوبيتی های اقوام ايرانی ، گاه با تغييری بسيار جزيی به شيوه ی شگفتی به هم نزديک می شوند و جان مايه های مشترکی دارند . اگر از تاثير و تکثير اين دوبيتی ها بگذريم شايد درد های مشترک ، شيوه ی زندگی مشترک ، غم ها و شادی های مشترک ، ابزار معيشتی مشترک و جغرافيای فرهنگی مشترک را بتوان يکی از دلايل بنيادين دوبيتی های هم جان و هم چهره ی آنان دانست زيرا بخشی از کارکرد اين دوبيتی ها در زندگی اجتماعی اقوام ايرانی ريشه های همسانی دارد که يافتن صاحبان اصلی آنان را دشوار می کند .
از ميان بيشتر قالب های سنتی شايد بتوان دو بيتی را کارکردی ترين قالب شعر اقوام ايرانی و يا حتا شعر پارسی ناميد . قالبی که در ميان طبقه ی فرودست جامعه ی ناهمگون ايرانی ، هم بار شعر را به دوش می کشيده است و هم ، بار موسيقی را . قالب دو بيتی را می توان جام جهان نمای دل های طبقات زيرين جامعه ی ايرانی ناميد ، طبقاتی که نه تنها اين قالب را برای جهان درونی خويش تنگ نمی يافتند بلکه چونان جام جهان نمايی نيز به او می نگريستند و در هر لحظه ای از زندگی نيز همراه شان می بردند تا با اين جام جهان نما هم به نياز ها و شوريدگی های خود پاسخ دهند و هم با ياری او، رو در روی ناملايمات زندگی و خستگی کار بايستند و توانی تازه برای ادامه ی زندگی بيابند. بی جهت نيست که دوبيتی و ترانه اين گونه با زندگی اجتماعی ايرانيان درپيوند بوده است و چنين متنوع و پر کارکرد است . به گمان بنده کمتر قالبی را در شعر سنتی می يابيم که از چنين تنوع و رنگارنگی ای برخوردار باشد و بتواند بيشتر کهن باور های بشری را در جانش جای دهد و هر لحظه نيز در زندگی مردم حضور داشته باشد .
با نگاهی گذرا به شخصيت قالب دوبيتی ها و سيتک ها و نيز زبان بی پيچش و قابل دسترس اين بزرگان ِکوچک و يا اين کوچکان بزرگ ، می توانيم به راز ماندگاری آنان پی ببريم ، رازشگفتی که کم تر با ذهن و زبان طبقه ی چيزدان و فن سالار ادبيات ما سازگار بوده است و حتا در بسياری جاها نيز با اين ذهن و زبان زمخت و مکتب زده ناهمسو بوده است . ذهن و زبانی که تا پيش از انقلاب بزرگ نيما کوچک ترين گذر و غفلت از عناصر شناخته شده ی شعر را بزرگ ترين جرم بر می شمرده است چه رسد به عبور از خطوط قرمز وزن و قافيه ، اما با بررسی بسياری از اين سيتک ها در خواهيم يافت که سرايندگان ، خواسته و ناخواسته اين خطوط قرمز را در سيتک سرايی نديده می گرفتند و تنها در انديشه ی بيان رنج ها و شادی های خويش می شدند چرا که ذهن و زبان اين فرودستان جز با جان زلال و غير اشرافی قالب سيتک و دوبيتی با هيچ قالب ديگری سازگار نبوده است .
بسياری از سيتک های سيستانی افزون بر پرش های وزنی ، در بهره گيری از قافيه نيز هم سو با تعاريف شناخته شده ی سخن سنجان و منتقدان ديروز و امروز نيستند اما هم چنان سيطره ی خويش را با تمامی اين کاستی ها بر موسيقی ، شعر و حتا پژوهش گران حفظ کرده اند و هر روز نيز خواهندگان تازه ای می يابند . حتا به گمان بنده با اين که بسياری از اين سيتک ها، شعرهای کم مايه و کم ويژه ای هستند و کم تر به ساختار های زبانی ی گويش سيستانی تن می دهند اما از آن جايی که ريشه در زندگی مردم دارند حتا ناخواسته باعث تغييراتی در حنجره ی ساز ها و نيز لحن های موسيقيايی سيستانيان شده اند و گاه نيز از خطوط قرمز زبان گذشته و باعث بيماری زبانی شده اند . با اين که امروز شاعران بسياری به سيتک سرايی روی آورده اند اما استقبال مردم و نوازندگان هم چنان از سيتک ها وترانه های کهن بيشتر است . شايد بافت زبانی پيچيده ، دشواری تصاوير ، کم خونی ، عدم هم خوانی محتوای شعر ها با شخصيت و جان دو بيتی ، فشرده نگويی و پريشان جانی و نيز دشواری خواندن را بتوان از دلايل عدم استقبال مردم ، خوانندگان و نوازندگان دانست . با اين همه ، دوبيتی امروز سيستانی نيز از خواب چندين ساله ی خويش برخاسته است و روندی نوگرايانه را در فرم و محتوا در پيش گرفته و چونان قالب های ديگر شهر نوپای سيستانی چشم به افق های دورتری دوخته است و هم پا با شعر امروز پارسی و اقوام ديگر ايرانی به پيش می رود و حتا، گاه به جان و زبان شناسنامه دار و شخصيت قابل قبولی نيز در اين گستره ها رسيده است .ازدوبيتی سرايان و يا سيتک سرايان کهن سيستانی می توان " اُسينا " ( البته با کمی احتياط ) ، " زينا" و " مَد علی " ( محمد علی ) را نام برد .
در پايان برای آشنايی دوست داران و خواهندگان شعر اقوام ايرانی ، برگردان و باز سرايی چند دوبيتی سيستانی را پيشکش می کنم .

۱ـ
پرسه داریِ پس از مرگ را نمی خواهم
چرا که مردگان را
به ديدار زندگان نيازی نيست.
آی باد !
امشب چرا سراغی از درختی تکيده نمی گيری ؟

۲ـ
دلم تنهاست
دل پريشانم تنهاست
ـ به تنهايی اندوه سرنايی ـ
باز می گشتی کاش .
چشم هايم را می گسترانم
در خيابانی که تو از آن بگذری و
گلی می شوم بر پيراهنت !
اگر که دوباره بيايی .
۳ـ
پريشانی ام را آرامشی نيست
چنان که شب های بی سرنوشتم را
بامدادی .
بهار سرگرم کوچيدن است
من
اما
هنوز زمستانم .
۴ـ
به بهانه ی لبان اناری ات
شبی خواهم آمد و
گيسوانت را شانه خواهم زد.
ـ اگر که بگذاری ـ
شباشب
در حوالی گيسويت
شانه ای خواهم شد و
تا پايان جهان خواهم زيست .
ـ اگر که بگذاری ـ
پيام سيستانی / نروژ
 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستانی , سیستانیهادرگلستان , سیستانیهای تهران , گلستان , گلستان نو , نیمروز , شهرسوخته , زابل , تکر , آذری , شعرسیستان , دانشجویان سیستانی , بزرگان سیستان , طایفه های سیستان ,
:: بازدید از این مطلب : 422
<-PostRate->
|
امتیاز مطلب : <-PostRateResult->
|
تعداد امتیازدهندگان : <-PostRateCount->
|
مجموع امتیاز : <-PostRateTotal->
تاریخ انتشار : شنبه 10 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدآذری


دوبيتی را در سيستان سيتک می نامند . دو گمان در باره ی ريشه و معنای اين اصطلاح است ، گمان نخست آن است که سيتک را هم ريشه با " سيت " ها و سکاها بپنداريم و گمان ديگر اين است که آن را برگرفته از واژه ی " سيت " به معنای ترانه بدانيم .افزون بر اين سيستانيان به دو بيتی ، بيت نيز می گويند . در هر روی دوبيتی سرایی يا سيتک سرايی ، شيوه ای يله سرايی بوده است که نخست ، سراينده و سپس خواننده و خواهنده برای رهايی از مرزهای سنتی ی زندگی بر می گزيدند تا با رساترين ، کوتاه ترين و رهاترين واژگان ، شادمانی ها ، دل گرفتگی ها ، تنهايی ها ، غربت زدگی ها و عاشقانگی های خويش را در فشرده ترين ، يله ترين ، زلال ترين و قابل دسترس ترين قالب زبانی بريزند و رودرروی زندگی بايستند و با کوتاه ترين قالب بر سر زندگی فريادی بلند سر دهند . شايد برای همين است که کم تر می توان سيتک و ترانه ای را يافت که بتوان آن را آرام نجوا کرد و کم تر شوريده ای را پيدا کرد که هنگام سيتک خوانی بتواند بی فريادی ناخواسته سيتکی را بخواند . بر بنياد همين باورهاست شايد که دوبيتی سرايی يا سيتک سرايی را بايستی مردمی ترين قالب شعر اقوام ايرانی ناميد زيرا دوبيتی يا سيتک قالب برگزيده و زبان دل های شوريده ی طبقات فرودستی بوده است که از ديرباز تاريخ در لايه های زيرين زندگی نفس می کشيده اند و همواره نيز دردهای مشترک و بی شمارشان بر شادی های شان می چربيده است و دوبيتی انگار می آمده است تا در کنار زيستن و کار، ياری گرشان باشد تا دمی زيستن بدفرجام و گجسته را تاب آورند و توانی برای پی گرفتن زندگی داشته باشند. بر وارونه ی قالب های ديگر شعری که سرايندگان آنان شناخته شده ، چيزدان و سخنوران فن سالاری در گستره ی ادبيات هستند و شناسنامه ی مشخصی دارند ، سرايندگان بسياری از اين سيتک ها جز چند تن ، ناشناخته و گمنامند اما سيتک ها و ترانه ها چه با نام و چه بی نام هم چنان از دياری به دياری ديگر کوچيده اند و تا ژرفای زندگی ريشه دوانده اند . انگار نسيم زندگی در درازنای زيستن وظيفه ی پراکنده کردن تخم اين سيتک ها را عهده دار بوده است ، بی آن که اين سرايندگان گمنام چشم انتظار امير زاده ای ، درباری و کاتبی برای ثبت در تاريخ و صله ی ناچيزی باشند ، تنها و تنها به نياز دل های شورمنش خويش پاسخ می دادند و در پس پشت زندگی يله سرايی می کردند . دل های عاشقانی زندگی گريز ، دلدادگانی گمنام و شوريدگانی سر مست بهترين زيست گاه اين دوبيتی ها و سيتک ها در درازنای زيستن بوده است .چوپان زادگان يله در دشت ها ، زنان شوی مرده ، مادران داغ ديده ، دخترکان ربوده شده ، برنايان عاشق پيشه ، نوازندگان دوره گرد ، برزگران ، نيزاريان و ... همه و همه حضوری زنده در جهان گسترده ی ترانه ها و سيتک ها دارند . شايد برای همين است که دوبيتی های اقوام ايرانی ، گاه با تغييری بسيار جزيی به شيوه ی شگفتی به هم نزديک می شوند و جان مايه های مشترکی دارند . اگر از تاثير و تکثير اين دوبيتی ها بگذريم شايد درد های مشترک ، شيوه ی زندگی مشترک ، غم ها و شادی های مشترک ، ابزار معيشتی مشترک و جغرافيای فرهنگی مشترک را بتوان يکی از دلايل بنيادين دوبيتی های هم جان و هم چهره ی آنان دانست زيرا بخشی از کارکرد اين دوبيتی ها در زندگی اجتماعی اقوام ايرانی ريشه های همسانی دارد که يافتن صاحبان اصلی آنان را دشوار می کند .
از ميان بيشتر قالب های سنتی شايد بتوان دو بيتی را کارکردی ترين قالب شعر اقوام ايرانی و يا حتا شعر پارسی ناميد . قالبی که در ميان طبقه ی فرودست جامعه ی ناهمگون ايرانی ، هم بار شعر را به دوش می کشيده است و هم ، بار موسيقی را . قالب دو بيتی را می توان جام جهان نمای دل های طبقات زيرين جامعه ی ايرانی ناميد ، طبقاتی که نه تنها اين قالب را برای جهان درونی خويش تنگ نمی يافتند بلکه چونان جام جهان نمايی نيز به او می نگريستند و در هر لحظه ای از زندگی نيز همراه شان می بردند تا با اين جام جهان نما هم به نياز ها و شوريدگی های خود پاسخ دهند و هم با ياری او، رو در روی ناملايمات زندگی و خستگی کار بايستند و توانی تازه برای ادامه ی زندگی بيابند. بی جهت نيست که دوبيتی و ترانه اين گونه با زندگی اجتماعی ايرانيان درپيوند بوده است و چنين متنوع و پر کارکرد است . به گمان بنده کمتر قالبی را در شعر سنتی می يابيم که از چنين تنوع و رنگارنگی ای برخوردار باشد و بتواند بيشتر کهن باور های بشری را در جانش جای دهد و هر لحظه نيز در زندگی مردم حضور داشته باشد .
با نگاهی گذرا به شخصيت قالب دوبيتی ها و سيتک ها و نيز زبان بی پيچش و قابل دسترس اين بزرگان ِکوچک و يا اين کوچکان بزرگ ، می توانيم به راز ماندگاری آنان پی ببريم ، رازشگفتی که کم تر با ذهن و زبان طبقه ی چيزدان و فن سالار ادبيات ما سازگار بوده است و حتا در بسياری جاها نيز با اين ذهن و زبان زمخت و مکتب زده ناهمسو بوده است . ذهن و زبانی که تا پيش از انقلاب بزرگ نيما کوچک ترين گذر و غفلت از عناصر شناخته شده ی شعر را بزرگ ترين جرم بر می شمرده است چه رسد به عبور از خطوط قرمز وزن و قافيه ، اما با بررسی بسياری از اين سيتک ها در خواهيم يافت که سرايندگان ، خواسته و ناخواسته اين خطوط قرمز را در سيتک سرايی نديده می گرفتند و تنها در انديشه ی بيان رنج ها و شادی های خويش می شدند چرا که ذهن و زبان اين فرودستان جز با جان زلال و غير اشرافی قالب سيتک و دوبيتی با هيچ قالب ديگری سازگار نبوده است .
بسياری از سيتک های سيستانی افزون بر پرش های وزنی ، در بهره گيری از قافيه نيز هم سو با تعاريف شناخته شده ی سخن سنجان و منتقدان ديروز و امروز نيستند اما هم چنان سيطره ی خويش را با تمامی اين کاستی ها بر موسيقی ، شعر و حتا پژوهش گران حفظ کرده اند و هر روز نيز خواهندگان تازه ای می يابند . حتا به گمان بنده با اين که بسياری از اين سيتک ها، شعرهای کم مايه و کم ويژه ای هستند و کم تر به ساختار های زبانی ی گويش سيستانی تن می دهند اما از آن جايی که ريشه در زندگی مردم دارند حتا ناخواسته باعث تغييراتی در حنجره ی ساز ها و نيز لحن های موسيقيايی سيستانيان شده اند و گاه نيز از خطوط قرمز زبان گذشته و باعث بيماری زبانی شده اند . با اين که امروز شاعران بسياری به سيتک سرايی روی آورده اند اما استقبال مردم و نوازندگان هم چنان از سيتک ها وترانه های کهن بيشتر است . شايد بافت زبانی پيچيده ، دشواری تصاوير ، کم خونی ، عدم هم خوانی محتوای شعر ها با شخصيت و جان دو بيتی ، فشرده نگويی و پريشان جانی و نيز دشواری خواندن را بتوان از دلايل عدم استقبال مردم ، خوانندگان و نوازندگان دانست . با اين همه ، دوبيتی امروز سيستانی نيز از خواب چندين ساله ی خويش برخاسته است و روندی نوگرايانه را در فرم و محتوا در پيش گرفته و چونان قالب های ديگر شهر نوپای سيستانی چشم به افق های دورتری دوخته است و هم پا با شعر امروز پارسی و اقوام ديگر ايرانی به پيش می رود و حتا، گاه به جان و زبان شناسنامه دار و شخصيت قابل قبولی نيز در اين گستره ها رسيده است .ازدوبيتی سرايان و يا سيتک سرايان کهن سيستانی می توان " اُسينا " ( البته با کمی احتياط ) ، " زينا" و " مَد علی " ( محمد علی ) را نام برد .
در پايان برای آشنايی دوست داران و خواهندگان شعر اقوام ايرانی ، برگردان و باز سرايی چند دوبيتی سيستانی را پيشکش می کنم .

۱ـ
پرسه داریِ پس از مرگ را نمی خواهم
چرا که مردگان را
به ديدار زندگان نيازی نيست.
آی باد !
امشب چرا سراغی از درختی تکيده نمی گيری ؟

۲ـ
دلم تنهاست
دل پريشانم تنهاست
ـ به تنهايی اندوه سرنايی ـ
باز می گشتی کاش .
چشم هايم را می گسترانم
در خيابانی که تو از آن بگذری و
گلی می شوم بر پيراهنت !
اگر که دوباره بيايی .
۳ـ
پريشانی ام را آرامشی نيست
چنان که شب های بی سرنوشتم را
بامدادی .
بهار سرگرم کوچيدن است
من
اما
هنوز زمستانم .
۴ـ
به بهانه ی لبان اناری ات
شبی خواهم آمد و
گيسوانت را شانه خواهم زد.
ـ اگر که بگذاری ـ
شباشب
در حوالی گيسويت
شانه ای خواهم شد و
تا پايان جهان خواهم زيست .
ـ اگر که بگذاری ـ
پيام سيستانی / نروژ
 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستانی , سیستانیهادرگلستان , سیستانیهای تهران , گلستان , گلستان نو , نیمروز , شهرسوخته , زابل , تکر , آذری , شعرسیستان , دانشجویان سیستانی , بزرگان سیستان , طایفه های سیستان ,
:: بازدید از این مطلب : 536
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : شنبه 10 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدآذری


دوبيتی را در سيستان سيتک می نامند . دو گمان در باره ی ريشه و معنای اين اصطلاح است ، گمان نخست آن است که سيتک را هم ريشه با " سيت " ها و سکاها بپنداريم و گمان ديگر اين است که آن را برگرفته از واژه ی " سيت " به معنای ترانه بدانيم .افزون بر اين سيستانيان به دو بيتی ، بيت نيز می گويند . در هر روی دوبيتی سرایی يا سيتک سرايی ، شيوه ای يله سرايی بوده است که نخست ، سراينده و سپس خواننده و خواهنده برای رهايی از مرزهای سنتی ی زندگی بر می گزيدند تا با رساترين ، کوتاه ترين و رهاترين واژگان ، شادمانی ها ، دل گرفتگی ها ، تنهايی ها ، غربت زدگی ها و عاشقانگی های خويش را در فشرده ترين ، يله ترين ، زلال ترين و قابل دسترس ترين قالب زبانی بريزند و رودرروی زندگی بايستند و با کوتاه ترين قالب بر سر زندگی فريادی بلند سر دهند . شايد برای همين است که کم تر می توان سيتک و ترانه ای را يافت که بتوان آن را آرام نجوا کرد و کم تر شوريده ای را پيدا کرد که هنگام سيتک خوانی بتواند بی فريادی ناخواسته سيتکی را بخواند . بر بنياد همين باورهاست شايد که دوبيتی سرايی يا سيتک سرايی را بايستی مردمی ترين قالب شعر اقوام ايرانی ناميد زيرا دوبيتی يا سيتک قالب برگزيده و زبان دل های شوريده ی طبقات فرودستی بوده است که از ديرباز تاريخ در لايه های زيرين زندگی نفس می کشيده اند و همواره نيز دردهای مشترک و بی شمارشان بر شادی های شان می چربيده است و دوبيتی انگار می آمده است تا در کنار زيستن و کار، ياری گرشان باشد تا دمی زيستن بدفرجام و گجسته را تاب آورند و توانی برای پی گرفتن زندگی داشته باشند. بر وارونه ی قالب های ديگر شعری که سرايندگان آنان شناخته شده ، چيزدان و سخنوران فن سالاری در گستره ی ادبيات هستند و شناسنامه ی مشخصی دارند ، سرايندگان بسياری از اين سيتک ها جز چند تن ، ناشناخته و گمنامند اما سيتک ها و ترانه ها چه با نام و چه بی نام هم چنان از دياری به دياری ديگر کوچيده اند و تا ژرفای زندگی ريشه دوانده اند . انگار نسيم زندگی در درازنای زيستن وظيفه ی پراکنده کردن تخم اين سيتک ها را عهده دار بوده است ، بی آن که اين سرايندگان گمنام چشم انتظار امير زاده ای ، درباری و کاتبی برای ثبت در تاريخ و صله ی ناچيزی باشند ، تنها و تنها به نياز دل های شورمنش خويش پاسخ می دادند و در پس پشت زندگی يله سرايی می کردند . دل های عاشقانی زندگی گريز ، دلدادگانی گمنام و شوريدگانی سر مست بهترين زيست گاه اين دوبيتی ها و سيتک ها در درازنای زيستن بوده است .چوپان زادگان يله در دشت ها ، زنان شوی مرده ، مادران داغ ديده ، دخترکان ربوده شده ، برنايان عاشق پيشه ، نوازندگان دوره گرد ، برزگران ، نيزاريان و ... همه و همه حضوری زنده در جهان گسترده ی ترانه ها و سيتک ها دارند . شايد برای همين است که دوبيتی های اقوام ايرانی ، گاه با تغييری بسيار جزيی به شيوه ی شگفتی به هم نزديک می شوند و جان مايه های مشترکی دارند . اگر از تاثير و تکثير اين دوبيتی ها بگذريم شايد درد های مشترک ، شيوه ی زندگی مشترک ، غم ها و شادی های مشترک ، ابزار معيشتی مشترک و جغرافيای فرهنگی مشترک را بتوان يکی از دلايل بنيادين دوبيتی های هم جان و هم چهره ی آنان دانست زيرا بخشی از کارکرد اين دوبيتی ها در زندگی اجتماعی اقوام ايرانی ريشه های همسانی دارد که يافتن صاحبان اصلی آنان را دشوار می کند .
از ميان بيشتر قالب های سنتی شايد بتوان دو بيتی را کارکردی ترين قالب شعر اقوام ايرانی و يا حتا شعر پارسی ناميد . قالبی که در ميان طبقه ی فرودست جامعه ی ناهمگون ايرانی ، هم بار شعر را به دوش می کشيده است و هم ، بار موسيقی را . قالب دو بيتی را می توان جام جهان نمای دل های طبقات زيرين جامعه ی ايرانی ناميد ، طبقاتی که نه تنها اين قالب را برای جهان درونی خويش تنگ نمی يافتند بلکه چونان جام جهان نمايی نيز به او می نگريستند و در هر لحظه ای از زندگی نيز همراه شان می بردند تا با اين جام جهان نما هم به نياز ها و شوريدگی های خود پاسخ دهند و هم با ياری او، رو در روی ناملايمات زندگی و خستگی کار بايستند و توانی تازه برای ادامه ی زندگی بيابند. بی جهت نيست که دوبيتی و ترانه اين گونه با زندگی اجتماعی ايرانيان درپيوند بوده است و چنين متنوع و پر کارکرد است . به گمان بنده کمتر قالبی را در شعر سنتی می يابيم که از چنين تنوع و رنگارنگی ای برخوردار باشد و بتواند بيشتر کهن باور های بشری را در جانش جای دهد و هر لحظه نيز در زندگی مردم حضور داشته باشد .
با نگاهی گذرا به شخصيت قالب دوبيتی ها و سيتک ها و نيز زبان بی پيچش و قابل دسترس اين بزرگان ِکوچک و يا اين کوچکان بزرگ ، می توانيم به راز ماندگاری آنان پی ببريم ، رازشگفتی که کم تر با ذهن و زبان طبقه ی چيزدان و فن سالار ادبيات ما سازگار بوده است و حتا در بسياری جاها نيز با اين ذهن و زبان زمخت و مکتب زده ناهمسو بوده است . ذهن و زبانی که تا پيش از انقلاب بزرگ نيما کوچک ترين گذر و غفلت از عناصر شناخته شده ی شعر را بزرگ ترين جرم بر می شمرده است چه رسد به عبور از خطوط قرمز وزن و قافيه ، اما با بررسی بسياری از اين سيتک ها در خواهيم يافت که سرايندگان ، خواسته و ناخواسته اين خطوط قرمز را در سيتک سرايی نديده می گرفتند و تنها در انديشه ی بيان رنج ها و شادی های خويش می شدند چرا که ذهن و زبان اين فرودستان جز با جان زلال و غير اشرافی قالب سيتک و دوبيتی با هيچ قالب ديگری سازگار نبوده است .
بسياری از سيتک های سيستانی افزون بر پرش های وزنی ، در بهره گيری از قافيه نيز هم سو با تعاريف شناخته شده ی سخن سنجان و منتقدان ديروز و امروز نيستند اما هم چنان سيطره ی خويش را با تمامی اين کاستی ها بر موسيقی ، شعر و حتا پژوهش گران حفظ کرده اند و هر روز نيز خواهندگان تازه ای می يابند . حتا به گمان بنده با اين که بسياری از اين سيتک ها، شعرهای کم مايه و کم ويژه ای هستند و کم تر به ساختار های زبانی ی گويش سيستانی تن می دهند اما از آن جايی که ريشه در زندگی مردم دارند حتا ناخواسته باعث تغييراتی در حنجره ی ساز ها و نيز لحن های موسيقيايی سيستانيان شده اند و گاه نيز از خطوط قرمز زبان گذشته و باعث بيماری زبانی شده اند . با اين که امروز شاعران بسياری به سيتک سرايی روی آورده اند اما استقبال مردم و نوازندگان هم چنان از سيتک ها وترانه های کهن بيشتر است . شايد بافت زبانی پيچيده ، دشواری تصاوير ، کم خونی ، عدم هم خوانی محتوای شعر ها با شخصيت و جان دو بيتی ، فشرده نگويی و پريشان جانی و نيز دشواری خواندن را بتوان از دلايل عدم استقبال مردم ، خوانندگان و نوازندگان دانست . با اين همه ، دوبيتی امروز سيستانی نيز از خواب چندين ساله ی خويش برخاسته است و روندی نوگرايانه را در فرم و محتوا در پيش گرفته و چونان قالب های ديگر شهر نوپای سيستانی چشم به افق های دورتری دوخته است و هم پا با شعر امروز پارسی و اقوام ديگر ايرانی به پيش می رود و حتا، گاه به جان و زبان شناسنامه دار و شخصيت قابل قبولی نيز در اين گستره ها رسيده است .ازدوبيتی سرايان و يا سيتک سرايان کهن سيستانی می توان " اُسينا " ( البته با کمی احتياط ) ، " زينا" و " مَد علی " ( محمد علی ) را نام برد .
در پايان برای آشنايی دوست داران و خواهندگان شعر اقوام ايرانی ، برگردان و باز سرايی چند دوبيتی سيستانی را پيشکش می کنم .

۱ـ
پرسه داریِ پس از مرگ را نمی خواهم
چرا که مردگان را
به ديدار زندگان نيازی نيست.
آی باد !
امشب چرا سراغی از درختی تکيده نمی گيری ؟

۲ـ
دلم تنهاست
دل پريشانم تنهاست
ـ به تنهايی اندوه سرنايی ـ
باز می گشتی کاش .
چشم هايم را می گسترانم
در خيابانی که تو از آن بگذری و
گلی می شوم بر پيراهنت !
اگر که دوباره بيايی .
۳ـ
پريشانی ام را آرامشی نيست
چنان که شب های بی سرنوشتم را
بامدادی .
بهار سرگرم کوچيدن است
من
اما
هنوز زمستانم .
۴ـ
به بهانه ی لبان اناری ات
شبی خواهم آمد و
گيسوانت را شانه خواهم زد.
ـ اگر که بگذاری ـ
شباشب
در حوالی گيسويت
شانه ای خواهم شد و
تا پايان جهان خواهم زيست .
ـ اگر که بگذاری ـ
پيام سيستانی / نروژ
 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستانی , سیستانیهادرگلستان , سیستانیهای تهران , گلستان , گلستان نو , نیمروز , شهرسوخته , زابل , تکر , آذری , شعرسیستان , دانشجویان سیستانی , بزرگان سیستان , طایفه های سیستان ,
:: بازدید از این مطلب : 536
<-PostRate->
|
امتیاز مطلب : <-PostRateResult->
|
تعداد امتیازدهندگان : <-PostRateCount->
|
مجموع امتیاز : <-PostRateTotal->
تاریخ انتشار : شنبه 10 ارديبهشت 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد